Monday, October 17, 2005

استفاده ابزاري از جذابيت هاي زنانه درمراكز بازاريابي ايران ،محمد معماري

استفاده ابزاري از جذابيت هاي زنانه درمراكز بازاريابي ايران ،محمد معماري
۱۸ مهر ۱۳۸۴
زنان بيشترين حاميان! را در بين مراكز بازاريابي دارند و در اين ميان توصيه به زنان براي بهره مندي افزون تر از جذابيت هاي زنانه به منظور جذب مشتري براي كالاي مورد تبليغ امري منطقي و عقلاني! شده است. بدون اينكه بخواهيم ارزش هاي نظام هاي سرمايه داري را ناديده بگيريم ولي با اين وجود چشم بستن بر اين ناهنجاريهاي اخلاقي (با هر تلقي و تاويلي از اين واژه) امري كتمان ناپذير است. كانون زنان ايراني -محمد معماري mohammadmemari@gmail.com (( به يك نفر خانم جهت مراقبت از دختر چهار ساله و انجام كارهاي منزل با حقوق ماهانه پنجاه هزار تومان به طور تمام وقت از ساعت 9 صبح الي 9 شب نيازمنديم.)) تعجب نكنيد. آنچه خوانديد شرح احوال كاراكتر” كزت” در خانواده تنارديه در رمان بينوايان ويكتور هوگو نبود بلكه متن يك آگهي در يكي از نشريات كثيرالانتشار روزانه ايران كنوني است. آگهي كه متن آن مشابه بسياري ديگر از آگهي هاي دعوت به كاري است كه صفحات بازار كار نشريات را پر كرده است و به عنوان بخشي از واقعيت جامعه خود را بر زندگي مردم كنوني ايران تحميل كرده است. شايد قياسي كه در آغاز اين مطلب بين محتواي آگهي و زندگي كزت بينوايان انجام شد قياسي چندان واقع نما نباشد اما در واقع تاملي كوتاه بر محتواي اين آگهي نشان مي دهد كه آن خانمي كه با چنين شرايطي مجبور به قبول چنين پيشنهاد كاري خواهد شد وضعيتي مناسب تر و راحت تر از موقعيت كزت در خانواده تنارديه قسي القلب نخواهد داشت .در هر حال اين صورت مساله اي است كه بي توجه به خواست ما وجود دارد و چون آن قدر متكثر و همه گير شده است كه پاك كردن صورت مساله را نيز منتفي ساخته است. بنابراين چاره اي وجود ندارد جز پذيرش واقعيت اجحاف بر طبقه و جنسيتي ويژه آن هم در عام ترين و صريح ترين شكل ممكن. با پذيرش وجود چنين واقعيتي حال مي توان به علل پيدايش چنين پديده اي انديشيد. براي ورود دقيق به بحث مورد نظر لازم است كه قبل از طرح چنين امري صورت مساله را كمي روشن تر سازيم. آنچه از متن آگهي بر مي آيد: خانم مستخدم چنين آگهي ملزم به 12 ساعت كار روزانه در يك محيط خارج از محيط خانه ( خود) است. حقوقي كه بابت اين زمان كاري دريافت خواهد كرد در حدود يك سوم حداقل حقوق يك شاغل در سيستم كاري نظام جمهوري اسلامي ايران است كه قانون كار آن را تعيين كرده است. بنابراين چند نكته بديهي در اين ميان قابل فهم است. در نظامي كه ساعت كاري قانوني آن كمتر از هشت ساعت است اين خانم بايد دوازده ساعت مشغول به كار باشد و در ازاي اين مدت زمان تنها نزديك به يك سوم حداقل حقوق اين نظام كاري را دريافت خواهد كرد آن هم در حالي كه مطمئنا از حقوق بيمه و تامين اجتماعي نيز محروم خواهد بود( چون در غير اينصورت حداقل حقوق پايه را بايد دريافت مي كرد). بنابراين چنين شرايط بحراني و روح فرسايي براي آن خانمي كه اين شغل را پذيرفته است وجود خواهد داشت. اكنون با اين توضيحات دوباره به سراغ بحث اصلي برگرديم و سوال خود را دوباره مطرح كنيم. چرا چنين اتفاقي افتاده است تا اين وضعيت به شدت آزاردهنده و غير عادلانه تبديل به امري طبيعي در واقعيت جامعه شده باشد؟ براي يافتن پاسخي متين به اين پرسش قياس جامعه امروز ايران با جوامع اروپاي صنعتي قرن 19 و اوايل قرن بيستم شايد راه گشا باشد. جامعه امروز ايران به لحاظ ساختار و روند حركتي بسيار شبيه جوامع اروپايي در زمان ذكر شده است. جامعه فعلي ايران جامعه اي است كه چه به لحاظ هنجارهاي اجتماعي و فرهنگي و چه به لحاظ بينش و الگوهاي سياسي و امنيتي و چه از منظر زيرساخت ها و باورهاي اقتصادي يك جامعه در حال گذار و تغيير و تحول است. از اين منظر است كه جامعه كنوني ايران با جوامع اروپايي قرون گذشته كه تجربه صنعتي شدن و گذار از فئوداليسم به بورژوازي ابتدايي و عبور از باورهاي مذهبي در روابط و الگوهاي اجتماعي و خارج شدن از اقتصادي سنتي و بسته و مواجهه با اقتصادي آزاد و سرمايه سالار را تجربه كرده اند قابل مقايسه است. بنابراين طبيعي است كه شرايط و نابساماني هاي آن دوره جوامع اروپايي با اندك تفاوتهايي ( آن هم به لحاظ تفاوت در بستر اجتماعي رويدادهاي پديد آمده ) در جامعه ايران نيز پديدار گردد. اگر در تاريخ جوامع اروپايي در چنان مقاطع زماني تامل كنيم در خواهيم يافت كه يكي از معضلات اصلي آنان مساله كار و به خصوص مساله كار زنان بوده است. چون در آن زمان صنعتي شدن كميت و كيفيت نيروي كار را تغيير داده بود و بورژوازي صنعتي ايده آل هايي متفاوت با گذشته را جستجو مي كرد بنابراين مساله كار و حقوق كارگر يكي از محوري ترين چالش هاي آن دوران بود. كارفرما كه بورژواي تازه به دوران رسيده بود به دنبال حداكثر سود بود و كارگر آسان ترين گزينه براي تامين اين سود حداكثري قلمداد مي شد. بنابراين كارگري با كمترين دست مزد و بيشترين بازدهي ايده آل چنين نظامي بود. پس نيروي كار زنان ايده آل ترين پيشنهاد براي چنين سيستمي مي توانست باشد. پيشنهادي كه كاپيتاليسم حاكم بر نظام طبقاتي آن دوره اروپا آن را محقق ساخت. زنان با كمترين حقوق مشغول به كار شدند و ماشين توليد سوبژه انساني كارگر را ( بنا به آنچه كارل ماركس تحليل مي كرد) به ابژه اي در حد محصولات توليدي كاهش داد و در اين ميان زنان بيشترين آسيب رواني و جسماني را متحمل شدند. اما در هر حال آنچه تاريخ غرب روايت مي كند آزمون و خطاها و هزينه پردازي هاي گزافي بوده است كه براي رسيدن به جايگاه امروزي جهان صنعتي پيموده است و در اين ميان در بازه هاي زماني مختلف اقشار يا طبقاتي خاص بيشترين خسارت را متحمل شده اند. با اين تفاصيل اكنون مي توان با ديدي منطقي تر به ادامه موضوع مورد نظر پرداخت. همانطور كه عنوان شد جامعه اكنون ايران از بسياري جهات با جوامع اروپايي در حال گذار قرن 19 و اوايل قرن بيستم قابل مقايسه است. اگر در آن دوران زنان به علل گوناگون( نياز به استقلال مالي, تاثيرات جنبش هاي فمنيستي, نياز چرخه توليد به نيروي كار بيشتر و حتي تاثيرات ايدئولوژي هاي ماركسيستي و تلقين انديشه برتري آخرالزماني طبقه پرولتاريا) وارد چرخه توليد و صنعت مي شدند و با كمترين حقوق وجه مدرن تر استعمار را در ساختار سرمايه داري تجربه مي كردند در جامعه امروز ايران نيز با تفاوت هايي بسيار جزئي چنين علائمي قابل مشاهده است. از آنجا كه هنوز ساختار اقتصادي ايران يك ساختار نسبتا سنتي است و سرمايه داري در حال رشد در اين ساختار نيز ناقص و معيوب است بنابراين فاقد آن چيزي است كه سيستم اقتصادي اروپاي غربي و آمريكا را بارور و پويا ساخته است. در سيستم هاي اقتصادي آن كشورها چون نظام تامين اجتماعي و سنديكاها بسيار قدرتمند عمل مي كنند بنابراين حقوق كارگران تا حدود بسيار زيادي تامين مي گردد اما چون در ايران هنوز نظام تامين اجتماعي و بيمه همگاني يك ساختار بيمار گونه و ناكارآمد است و همچنين جامعه ايران چون هنوز فاقد طبقه به مفهوم كلاسيك آن (خصوصا از ديد ايدئولوژي ماركس) است و عملا امكان تشكيل سنديكاها و اتحاديه هاي كارگري وجود ندارد و از طرفي بنا به حفره هايي كه در قانون به لحاظ حمايت از حقوق اقشار به خصوص زنان وجود دارد بنابراين امكان بهره كشي هايي نظير آنچه صاحب كار آگهي ابتداي اين مطلب در نظر دارد امكان پذير شده است. از آنجا كه جامعه ايران اكنون تجربه هاي نخستين حركت در مسير سرمايه داري و خروج از سيستم سنتي هيات بازاري را تجربه مي كند الگوهاي سرمايه داري را نيز به شكل معوج و ناموزون تجربه مي كند و به علت ناپختگي در تجربه لوازم و الزامات سرمايه داري معضلات آن را بيشتر متحمل مي شود. يكي از ايرادات بزرگي كه به نظام هاي سرمايه داري وارد مي شود و اين ايرادات خود را در جوامع در حال توسعه بيشتر نشان مي دهد همان جوهره انتقادي انديشه ماركس است. اليناسيون يا از خود بيگانگي كه چنين سيستمي به كارگر تحميل مي كند در حقيقت محوري ترين آسيب چنين نظام هايي است. به همين نمونه معرفي شده قبلي دقت كنيم. آن دختر يا زني كه در چنان شرايطي قرارمي گيرد عملا تبديل به يك ماشين كار بي روح مي گردد كه فاقد هرگونه اختيار و آزادي انساني براي حركت و تعالي در مسير زندگي دلخواهانه است. چنين شخصي را در نظر بگيريد كه از ساعت 9 صبح تا 9 شب به صورت مستمر در اختيار صاحب كار است. بنابراين اين شخص هيچ فرصتي براي تجربه ديگر وجوه زندگي نخواهد داشت و عملا به يك ماشين توليد يا ارائه خدمات تبديل خواهد شد. البته همانطور كه اروپاي در حال گذار نيز تجربه كرده است زنان و كودكان بيشترين آسيب را در اين ساختار متمل شده اند و از اين نظر ايران نيز اكنون به علت فقدان قوانين الزام آور و تحقق يافته حمايت كننده از حقوق زنان و كودكان و نيز به خاطر تحولات ارزشي جامعه اعم از تغيير در ذهنيت اجبار آميز بودن خانه دار بودن زنان, افزايش ميزان تحصيلات و به تبع آن افزايش ميزان نيازها و توقعات زنان و نيز نياز به استقلال مالي زنان از شوهران خود و خارج شدن از فشار اين وابستگي كه زنان را به داشتن درآمد, هرچند با كمترين حقوق و مزايا ترغيب مي كند با جوامع اروپاي مورد بحث قابل قياس مي نمايد. سيستم سرمايه داري نوپاي ساختار اقتصادي و صنعتي در حال تحول كشور نيز كه طالب نيروي كار ارزان با كمترين توقع است راغب جذب چنين نيروي كاري است بنابراين اين نياز و اشتياق زنان به كار و داشتن درآمد مستقل از طرف بازار كار سود محور سرمايه داري تازه به دوران رسيده ايراني پاسخ داده مي شود و بدين ترتيب آگهي هايي نظير آگهي مورد بحث اين مقال رشدي قارچ گونه مي يابند. در اين ميان يك مطلب جالب تر و البته آزار دهنده تر نيز خود را مي نماياند. مشاغلي مثل بازاريابي كه در كشورهاي صنعتي و فراصنعتي غرب كنوني يك رشته و حرفه بسيار تخصصي و آكادميك است به علت همان ضعف زيربنايي ساختار اقتصاد و صنعت ايران به عنوان يكي از محوري ترين مشاغل خواستار حضور زنان در بازار كار جامعه ايران در حال رشد است. اگر در خوش بينانه ترين حالت نيز به منش و هدف سرمايه سالاري غربي نگاه كنيم ابزار انگاري حاكم بر آن نظام ها كه در سود محوري بنيادين حاكم بر ديد(اكثريت) سرمايه دارها خلاصه شده است جاي توجيهي براي اعمال غير اخلاقي سران آن باقي نمي گذارد. نگاهي به صنعت تبليغ كه در حقيقت شاهرگ نظام مصرف گراي سرمايه داري غربي است نشان مي دهد كه در آن جوامع زنان بيشترين (( كاربرد)) را در اين صنعت پذيرا شده اند و استفاده ابزاري از جذابيت هاي زنانه امري طبيعي و حياتي براي سرمايه داري و قسمت تبليغات غربي است. امري كه در هر بينشي و با هر زاويه ديد انساني امري غيراخلاقي و دور از شان انساني زنانه است. نگاهي به فضاي بازار كار كشور خصوصا در كلان شهرها نشان مي دهد كه چنين منشي در فضاي بازار كار اقتصاد ايران در حال پا گرفتن است. زنان بيشترين حاميان! را در بين مراكز بازاريابي دارند و در اين ميان توصيه به زنان براي بهره مندي افزون تر از جذابيت هاي زنانه به منظور جذب مشتري براي كالاي مورد تبليغ امري منطقي و عقلاني! گرديده است. بدون اينكه بخواهيم ارزش هاي نظام هاي سرمايه داري را ناديده بگيريم ولي با اين وجود چشم بستن بر اين ناهنجاريهاي اخلاقي (با هر تلقي و تاويلي از اين واژه) امري كتمان ناپذير است. چه بخواهيم و چه نخواهيم اين يك واقعيت است كه فضاي بازار كار ايران به ويژه در بخش خصوصي براي زنان از امنيت بالايي برخوردار نيست و به دلايل مختلف زنان تجربه دردناكي را در محيط خارج از خانه تجربه مي كنند. اگر غرب با تجربه لائيسيته مذهب را از اجتماع رانده است و از اخلاق اومانيستي ترين تاويل را باور كرده است باز حتي در چنين قراعتي نيز توجيه ابزار انگارانه عوامل توليد نيروي انساني به خصوص جنس زن پذيرفته شده نيست چه برسد در جامعه اي همانند ايران كه هنوز كهن الگوهاي ذهني و روح جمعي آن باور به اصول اخلاقي و مذهبي را در انديشه و عمكرد خود حفظ كرده است. به هرحال با همه اين اوصاف واقعيت جامعه دقيقا چيزي خلاف ايده آل هاي اخلاقي حركت مي كند و كتمان چنين نابساماني هايي نيز امري ناممكن است. تجربه اي كه غرب در دوران گذشته تجربه كرده است جامعه امروز ايران تجربه اش مي كند و به نظر مي رسد در حركت تاريخ گريزي از اين تجربت ندارد. اما شايد بتوان در اين مقال مجالي براي طرح اين پرسش قائل شد كه آيا راه برون رفت از اين معضل وجود دارد؟ در جامعه مرد سالار ايران كه اين ذهنيت افكار اكثريت قشر زنان را نيز مبتلا كرده است آيا مي توان بدون هزينه پردازي هاي كلان در تجربت اندوزي هاي مشابه دنياي غرب زن را در جايگاه انساني اش مشاهده كرد؟ براي رسيدن به اين هدف چه مي توان كرد و چه بايد كرد و آيا اصولا به لحاظ جامعه شناختي و حتي مباني و كاركردهاي فلسفي امكان جهش از تجربه غرب در خصوص اين وضع وجود دارد؟ از آنجايي كه خود را نه در جايگاه مصلح اجتماعي و نه در مقام يك روشنفكر نسخه پيچ و حتي نه در كثوت يك كارشناس مسائل اجتماعي نمي بينم تنها اميدوارم طرح اين پرسشها بهانه اي باشد براي انديشيدن در اين موضوعات خصوصا براي اهل تخصص و خرد شايد كه از همين تريبون جرقه هايي براي بهتر ديدن و متفاوت عمل كردن آغاز گردد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home