Saturday, February 25, 2006

نقض حقوق بشر و حقوق ما


نقض حقوق‌بشر و وظایف ما
ایرج مصداقی


بخش چهارم
برخی از اقدامات رژیم در سطح داخلی برای ارائه به خارج از کشور
در عرصه داخلی رژیم فعالیت‌های بسیاری را سازماندهی می‌کند تا از آن‌ها به عنوان ویترینی جهت ارائه به بیرون از مرزها استفاده کند.
همچنین به عمد دست بسیاری از افراد را باز می‌‌گذارد تا از فعالیت‌ها و اقدامات آن‌ها در راستای منافع خود بهره برداری کند. توجه داشته لزوماً همه‌ی این افراد مزدور و یا وابسته به رژیم نیستند. کافیست به شمه‌ای از فعالیت‌های رژیم توجه کنیم.
سخنگوی حقوق بشر و حقوق کارگری در ایران
به اقدامات پاره‌ای از به اصطلاح فعالین حقوق بشر در ایران نگاه کنید. بهترین حالت را در نظر بگیرید، آیا آقای فریبرز رئیس دانا که سر و کله‌‌اش در همه جا پیدا می‌شود برای خودشان این سؤال ایجاد نمی‌شود چرا ایشان که از شرکت در مراسم استقبال از شیرین عبادی گرفته تا سخنرانی در گورستان خاوران در سالگرد قتل‌عام ۶۷، از مصاحبه‌ها با رادیوهای خارجی گرفته تا شرکت و سخنرانی در مراسم خاکسپاری شعرا و نویسندگان از نقد سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی رژیم گرفته تا ... همه جا حضور دارند، تا کنون با مشکلی مواجه نشده‌اند؟ در همین حال دادگاه دو تن از شرکنندگان در مراسم سالگرد خاوران برگزار می‌شود. با سخنران کاری ندارند یقه‌ی شرکت کننده را گرفته‌اند. تعدادی به خاطر انتقاد از یک شهردار یا مقام دون پایه شهرستانی به زندان افتاده و با مصیبت و گرفتاری مواجه شده‌‌اند. فراموش نکنید وبلاگ نویسی در قم جرمش این است که با احمد شاملو که ۵ سال پیش فوت کرده ارتباط داشته است.
آیا رژیم از فریبرز رئیس دانا که زمانی به خاتمی مشاورت اقتصادی هم می‌داد و با علی‌ربیعی و نشریه‌اش هم در زمینه‌ «کارگری» همکاری می‌کرد به عنوان نماد و سمبل دفاع از حقوق بشر و حقوق کارگران در ایران استفاده نمی‌کند؟ فراموش نکنید این رژیم هر گاه که منافع‌اش اقتضا کند همین‌ها را نیز از صحنه حذف خواهد کرد چنان که پیشتر کرد.
نماد چپ و سوسیالیسم در ایران
آیا متوجه نیستید که رژیم دست آقای علی‌ عمویی را در ایران باز گذاشته است. او کتاب چه‌گوارا را ترجمه می‌کند و خاطرات دوران زندان پیش از انقلابش را منتشر می‌کند. به مصاحبه‌های متعدد با روزنامه‌ها و نشریات داخلی می‌پردازد، در جلسات سیاسی و دانشجویی شرکت کرده از حزب توده و اعمال آن دفاع می‌کند، هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد، چرا؟
آیا نمی‌خواهند او را به عنوان نماد «چپ و سوسیالیسم» در ایران معرفی کنند؟ آیا آقای عمویی متوجه نقشی که به عهده‌ی ایشان گذاشته‌اند نیست؟ من با وجود ضرباتی که او همراه با حزب توده به جنبش مردم ایران وارد کرد به او احترام می‌گذارم. ۳۷ سال از عمرش را در زندان سپری کرده است. علیرغم ضعف‌هایی که نشان داد( گلی بی‌خار کجاست) فرد محترمی است. فشارهای وارده به او در آن دوران را نبایستی از نظر دور داشت.
اما آیا برای رژیم کاری دارد او را محدود سازد؟ چرا چنین نمی‌کند؟
عمویی هر چه که باشد همه را به یاد حزب توده می‌اندازد و چنین «نمادی» خطری برای رژیم ایجاد نمی‌‌کند که هیچ، عده‌ای را دلسرد هم می‌کند.
اجازه تشکیل کانون‌‌ها، انجمن‌ها، بنیادها و کلوپ‌های سیاسی بی‌خطر[1]
به نظر من این رژیم به مرحله‌ای رسیده که اجازه برپایی کانون‌ها، انجمن‌ها و کلوپ‌های سیاسی بی‌خطر و در عین حال کنترل شده را بدهد. از طریق اعمال فشارهای گوناگون فعالیت‌های آنان را در سطح بسیار نازلی قرار داده و در عوض به هنگام ضرورت با آوردن فشار و یا تهدیدی از آن‌ها به نفع خود استفاده می‌کند. بعضی از آن‌ها که نیاز به چنین فشارهایی هم ندارند و نزده می‌رقصند. آیا به فشارهای گاه و بیگاه به خانم شیرین عبادی و تأثیرات آن توجه کرده‌اید؟
شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل و رئیس کانون مدافعان حقوق بشر که با این فشارها به خوبی آشناست می‌‌گوید: «وضعیت حقوق بشر در ایران نسبت به گذشته، كه اگر می‌خواستند به كسی ناسزا بگویند می‌گفتند «طرفدار حقوق بشر غربی»، پیشرفت خوبی داشته است اما هم‌اكنون حقوق بشر از نظر مردم حتی محافظه‌كاران ضدارزش نیست و همه مدعی طرفداری از حقوق بشرند، ولو این‌كه بعضا ناقض آن باشند. طبیعتا طی این سال‌ها گام‌هایی به جلو برداشته‌ایم اما این گام به جلو تا كجا ارزشمند است؟»
رژیم در سطح بین‌المللی به همین گفته نیازمند است تا بتواند آن را اهرم فشاری کند برای گرفتن امتیاز از کشورهای غربی و توجیه این سیاست که ما برای بهتر شدن اوضاع نیاز به صبر و حوصله داریم.
از نظر خانم عبادی پس از گذشت سه دهه ما در کشور به چنان درجه‌ای از پیشرفت و بهبود در وضعیت حقوق بشر رسیده‌ایم که در تبلیغات بیرونی «حقوق بشر» و دفاع از آن «ناسزا» نیست. وگرنه در داخل و هنگام دستگیری و ... که وضعیت فرقی نکرده است. اگر باور ندارید از کسانی که دستگیر شده و مزه بازجویی و شکنجه‌ رژیم را چشیده‌اند سؤال کنید. برای شروع هم از خانواده‌ی اکبر گنجی و وبلاگ نویس‌ها شروع کنند. بسیار خوب چند صد سال نیاز است صبر کنیم تا به رعایت حداقل حقوق بشر در ایران برسیم؟
شیرین عبادى چندى پیش در سرمقاله‌ای در روزنامه لوس‌آنجلس تایمز(۱۹ ژانویه) نوشت: «غرب باید فعالان حقوق بشر و دموکراسى را در ایران حمایت کند و جوایز بین‌المللى را به رهبران مقاومت در زندان بدهد تا اهداف آنها براى افکار عمومى روشن شود. چنانچه رژیم ایران کماکان به نقض حقوق بشر ادامه دهد، کشورهاى غربى باید روابط دیپلماتیک‌شان را کاهش دهند... آمریکا و ایران بهتر است به طور مستقیم وارد مذاکره بشوند و ... دولت بوش نباید فریب گروه‌هاى تبعیدى را بخورد که در خود ایران هیچ طرفدارى ندارند. توسعه دموکراسى مسأله‌ای داخلى است. دموکراسى بهترین تضمین علیه یک فاجعه هسته‌ای است.»
خانم عبادی که بزرگترین جایزه‌ بین‌المللی نصیب‌شان ‌شد، پس از آن با برخورداری از حمایت بین‌المللی چه گلی بر سر مردم ایران زده‌اند که دیگرانی که ایشان توصیه‌شان را می‌کنند بزنند؟
آیا توجهی کرده‌اید خانم شیرین عبادی تا پیش از دریافت جایزه نوبل اینقدر در ارتباط با «اسلام و دمکراسی»٬ «اسلام و حقوق بشر» و موضوعات مورد تمایل رژیم صحبت نمی‌کردند؟
خانم شیرین عبادی که از یک نهاد بین‌المللی موفق به جایزه‌‌ی نوبل شده‌اند بر خلاف اعلامیه‌ جهانی حقوق بشر و در راستای سیاست‌های رژیم «توسعه‌ دمکراسی» را امری داخلی معرفی می‌کند. آیا دمکراسی از پایه‌های رعایت حقوق بشر در کشور نیست؟ این‌ها که از بدیهیات است.
از خانم عبادی خواهش می‌کنم از مقامات بین‌المللی بخواهند که ترتیبات یک همه‌پرسی تحت نظارت سازمان‌های بین‌المللی را بدهند تا مشخص شود گروه‌های تبعیدی در ایران هیچ طرفداری ندارند یا رژیم؟ تا مشخص شود رژیم در صدد فریب مجامع‌ بین‌المللی است یا گروه‌های تبعیدی؟
این‌ها سخنان کسی است که توسط همین گروه‌های تبعیدی به خارج از کشور شناسانده شده و عاقبت موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شده است، اما این‌گونه قدرناشناسی می‌کند.
در همان سرمقاله وی به حمایت از سیاست‌ هسته‌ای رژیم تحت عنوان پروژه‌‌ای ملی که از حمایت همه‌‌ی مردم ایران برخوردار است می‌پردازد. در کجای عالم سراغ دارید که یک فعال در زمینه صلح و حقوق بشر و یک برنده جایزه صلح نوبل از پروژه‌ی‌ هسته‌ای با هدف نظامی و تولید بمب اتمی آن‌هم از سوی یک رژیم قرون وسطایی حمایت کرده باشد. شیرین عبادی به هنگام دفاع از حقوق مردم ایران مدعی است که حقوق دان است و فعالیت سیاسی نمی‌کند. هنگام دفاع از سیاست‌های رژیم استدلال‌های قبلی‌اش را فراموش می‌کند.
خانم شیرین عبادی در طول سال گذشته به عنوان یک فعال حقوق بشر و کسی که جایزه صلح نوبل را دریافت داشته چه اقدامات اساسی و ملموسی را در ارتباط با بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران انجام داده است؟ کدام حرکت بین‌المللی را برای احقاق حقوق قربانیان نقض حقوق بشر در ایران سامان داده است؟
در سفرها و ملاقات‌های خارجی‌‌ خانم عبادی روی چه موارد خاصی دست گذاشته است؟ باور کنید از این اقدامات و فعالیت‌ها آسیبی به رژیم نمی‌رسد اما رژیم از قبل او منافع خود را تأمین می‌کند.
در مجموع حضور ایشان به ضرر رژیم است یا به نفع آن؟ آیا چنین نظرات و توصیه‌هایی به ضرر رژیم حاکم بر ایران است یا به نفع آن؟
نگاهی کنید به انجمن حمایت از زندانیان با هدایت عمادالدین باقی.
دولتمردان جمهوری اسلامی به این ترتیب یکی از معتمدانشان را ناظر بر اعمال و رفتار خود در ارتباط با زندان‌ها قرار داده اند. برای جا انداختن انجمن نیز تبلیغات منفی و حساب‌شده‌ای برعلیه آن انجام داده و چهره‌ی یک مخالف جدی سیاست‌های رژیم و ... را نیز به رئیس آن می‌بخشند. از آن طرف به گفته مسئولین انجمن، روابط خوبی با قوه قضاییه و مسئولان آن هم دارند.[2]
قبل از هر چیز می‌خواهند با تشکیل چنین انجمن‌هایی حربه‌ را از دست اپوزیسیون خود گرفته و به طرف‌های خارجی پیام دهند که ما خودمان ظرفیت انجام چنین نظارت‌هایی را داریم.
به مورد اخیر توجه کنید. آیا برای رژیم مناسب نیست که موضوع اعدام حجت زمانی از سوی عماد‌الدین باقی مورد بررسی قرار گرفته و در کنار آن اعتباری برای دستگاه قضایی رژیم کسب شود؟‌ نگاه کنید به موضع‌گیری باقی در رابطه با اعدام حجت زمانی در مصاحبه با رادیو فردا:
عماد‌الدین باقی می‌گوید:
«آن چیزی که در اختیار ما هست این است که به اتهام بمب‌گذاری، دادگاه انقلاب که منجر به کشته شدن سه نفر و مجروح شدن ۲۲ نفر شده، ایشان را محکوم به اعدام کرده، و دیوانعالی کشور هم گفته از آنجا که خود متهم تائید کرده حکم را و اعتراضی نداشته و وکیل او هم دفاعیاتی که داشته هیچ دلیل خاصی ارائه نمی‌کند و وارد نیست، حکم تائید می‌شود و حکم را تائید کردند.»
بنا بر این چنانچه مشاهده می‌شود در رابطه با حجت زمانی عدالت اجرا شده و خود وی نیز اعتراضی نداشته است. وی سپس به رویه سیستم قضایی ایران اشاره کرده و می‌گوید:
«معمول این بوده است در جمهوری اسلامی که وقتی کسی حکم اعدامش اجرا می‌شده، در روزنامه‌ها اعلام می‌شده و هر روز که روزنامه‌ها را بازکنید احکام صادره اعدامی، و احکام اجرا شده را در روزنامه‌ها خبرش را منتشر می‌کنند، هرچند عمدتا اینها مربوط به موارد غیرسیاسی است اما موارد سیاسی هم معمولا اعلام می‌شده یا اینکه بعد از این که فردی که محکوم به اعدام هست، حکمش اجرا می‌شود، معمول این است که مسئولین زندان یا مقامات قضائی با خانواده فرد تماس می‌گیرند و اطلاع می‌دهند به آنها که بیایند و جنازه را تحویل بگیرند.»
قضاوت در رابطه با ادعاهای باقی را به هزاران مادر و پدر و همسری می‌سپارم که هنوز بعد از دو دهه بسیاری از آنان محل دفن عزیزانشان را نیز نمی‌دانند.
کانون نویسندگان[3]، هم هست و هم نیست. به هنگامی که مانند دیگر همتاهایشان در سراسر دنیا بایستی از حقوق مدنی، سیاسی و... شهروندان دفاع کنند فقط نویسنده هستند و به امور سیاسی و اجتماعی کاری ندارند. اما هنگامی که پای دفاع از سیاست‌های خانمان برانداز و ضدملی رژیم مانند پروژه‌‌ی هسته‌ای می‌رسد مانند آقای سپانلو سراسیمه به میدان آمده و ادعاهای قبلی خود را فراموش می‌‌کنند.
به نهضت آزادی و دبیرکل‌اش ابراهیم یزدی توجه کنید. هنوز از نظر رژیم غیرقانونی است و اجازه فعالیت ندارد. هر از چند گاهی نیز یزدی و ...را احضار می‌کنند، تا چماق رژیم را فراموش نکنند. اما همین تشکل غیرقانونی که برای روز مبادا قانونی نشده اجازه دارد که به حیات خود ادامه دهد و مانند داستان پروژه‌‌‌ی هسته‌ای دبیر کل آن به میدان آمده و از سیاست‌های رژیم و حمایت مردم ایران از آن دم بزند.
نگاهی به فعالیت کانون وکلای دادگستری در رابطه با دستگیری آقای عبدالفتاح سلطانی یکی از اعضای موئر خود بیاندازید. به گزارش خبرگزاری دولتی ایسنا در این مورد توجه کنید: «جمعی از فعالان سیاسی به عنوان موكلان عبدالفتاح سلطانی جهت ارایه‌ی نامه‌ای به كانون وكلا مبنی برتلاش برای آزادی سلطانی مراجعه كردند اما به علت درگیری لفظی این افراد با رییس كانون وكلا، این نامه به كانون وكلا ارائه نشد.به گزارش خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این افراد از جمله حبیب‌الله پیمان، علیرضا رجایی، سعید مدنی به همراه محمد سیف‌زاده وكیل مدافع سلطانی، نامه‌ای جهت اعتراض نسبت به روند بازداشت سلطانی تهیه و جهت ارایه‌ی آن به كانون وكلا مراجعه كردند ولی اجازه‌ی ورود به جلسه‌ی هیات مدیره كانون به هیچ یك از آنها داده نشد... در این حین جندقی رییس كانون وكلا به میان جمع آمد و از كسانی كه به كانون مراجعه كرده بودند درخواست كرد كه از اتاق خارج شوند و در مقابل امتناع آنها، از آنان خواست كه نسخه‌ی وكالت‌نامه‌ی خود را ارائه دهند و بیان داشت كه كانون وكلا مكان وكلا است و من اجازه‌ی فعالیت سیاسی در این مكان را نخواهم داد. » آیا آقای جندقی نمی‌داند که ناصر زرافشان، عبدالفتاح سلطانی و ... به دلایل حقوقی دستگیر نشده‌‌اند؟ آیا او نمی‌داند دلیل دستگیری این دو دفاع از خانواده‌های قربانیان قتل‌های زنجیریه‌ای و زهرا کاظمی ‌است؟ آیا خود ایشان حقوقی عمل می‌کنند؟
کمیسیون حقوق بشر اسلامی، انجمن صنفی روزنامه‌نگاران، کانون مدافعان حقوق بشر و ... چه گلی بر سر مردم ایران زده‌اند، غیر از این که هریک می‌توانند ویترینی برای رژیم جهت ارائه به خارج از کشور باشند تا به هنگام نیاز از آن‌ها استفاده کنند.
نظر من این نیست که در کانون مدافعان حقوق بشر و یا کانون وکلای دادگستری را بایستی بست. من توصیه نمی‌کنم تمامی فعالیت‌های داخل کشور متوقف شود. من پیش‌گیری سکوت و خالی کردن صحنه را تحویز نمی‌کنم. اما وقتی فعالیت‌ این‌‌کانون‌ها تنها در خدمت رژیم قرار می‌گیرد و به هنگام نیاز، فعالین و گردانندگان آن‌ها سکوت می‌کنند چه نفع اساسی برای مردم می‌توانند داشته باشند. الا این که چهره‌ی رژیم را بزک کنند.
از همه نمی‌توان انتظار داشت که به یک شکل عمل کنند. اشتباه نشود من انجام فعالیت فرهنگی، هنری، سیاسی، اجتماعی و... در داخل کشور را گناه نمی‌دانم. برای کسانی که در این گونه امور فعالند احترام قائلم و آن‌ها را مأموران رژیم نمی‌دانم. این فعالیت‌ها از سویی نشان‌دهنده پویایی و حرکت جامعه نیز هست. اما این احترام تا جایی است که به کار خود می‌پردازند و برای هیچ‌یک از جناح‌های رژیم سینه نمی‌زنند. این مرزی است که باید به هنگام داوری در مورد افراد در نظر گرفت.
Irajmesdaghi@yahoo.com
[1] توجه داشته باشید من به هیچ وجه تمامی گردانندگان، فعالین و یا وابستگان این نهادها را مأموران رژیم نمی‌دانم. بحث من سوءاستفاده های رژیم در این میان است.
[2] در دوران پیش از انقلاب و حتا در سالهای پس از انقلاب نیز انجمن حمایت از زندانیان و یا خانواده‌های زندانیان وجود داشت و در مواردی مستمری‌هایی به بعضی خانواده‌‌های زندانیان پرداخت می‌کرد.
[3] آیا حق با شاملو نبود که تن به این کار نداد و کوشندگان تأسیس کانون نویسندگان را از انجام آن برحذر داشت؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home