دختران، قربانيان خاموش آزار جنسي در کودکي
دختران، قربانيان خاموش آزار جنسي در کودکي
ليلي پورزند
چند روز پيش در يکي از سايتهاي فمنيستي ايران، گزارشي کوتاه ديدم مبني بر اينکه: "از هر پنج زن در دنيا حداقل يک نفر آنان مورد خشونت جنسي در دوران کودکي قرار گرفته است". اين خبر تنها به انتشار اين گزارش اکتفا کرده است که البته چندان هم عجيب نمي نمايد چرا که اين موضوع از آن دسته معضلاتي است که زنان دنيا با آن دست به گريبانند و به دليل وجود هزاران قيد و بند ريز و درشت در زندگي شخصي و اجتماعي از پرداختن به آن مي پرهيزند. به همين دليل راه هاي تحقيق و تفحص جدي در اين مورد همواره با موانع اساسي روبرو است.حقيقت اين است که چندي پيش در جمعي دوستانه اين بحث بدون زمينه قبلي پيش کشيده شد. حضار اين جمع همگي زنان تحصيلکرده، روشنفکر و فعال در زمينه حقوق زنان بودند و اکثر قريب به اتفاق آنان بيش از پنج سال از عمر خود را در خارج از ايران سپري کرده بودند. در ابتدا که اين مبحث گشوده شد، همگي اطلاعات خود را از زبان سوم شخص مطرح مي کردند و خود، راوي داستان بودند. همگي تاکيد مي کردند که اطلاع دقيق دارند که مثلا دختر عمويشان، .... و يا دختر همسايه شان، توسط پدر، همسايه، دايي و .... در دوران کودکي و نوجواني مورد آزار جنسي قرار گرفته است. نمي دانم چه مدت از آغاز اين گفتگو سپري شده بود که يکي از حضار گوي شجاعت را از ديگران ربود و با حالتي عصبي اعتراف کرد که داستاني را که بيان کرده بود، قصه درد خودش بوده است. او که زني است شاعر، يکي از اشعار خود را که سال ها پيش در اين مورد سروده بود برايمان خواند که حقيقتا تکان دهنده بود. او در اين شعر کوتاه، دايي خود را به ديوي تشبيه کرده بود که در کودکي، عروسک را از دستان کوچک او ربوده و زخم کينه در دل او نهاده است. سپس او گفت که در همان دوران کودکي، گريان به آغوش مادر پناه برده و با کلمات کودکانه، داستان را براي مادرش تعريف کرده. او مي گفت آنقدر خردسال بوده که حتي نمي توانسته بفهمد آنچه دايي جان با او مي کند کاري است زشت يا نه! او مي گفت مادرم مرا از آغوش خود طرد کرد و با تشر به من گفت ديگر جايي اين مزخرفات را نگويي ها! و ديگر هيچ گاه هيچ کدام در اين مورد حتي کلمه اي با هم صحبت نکرديم.پس از شنيدن عريضه اين دوست شجاع، گويا همگي شهامت اعتراف يافتند. تمام حاضران در آن جمع بدون استثنا خاطراتي ريز و درشت ولي دردناک از دوران کودکي و نوجواني خود داشتند که به نوعي مورد آزار جنسي قرار گرفته بودند. تقريبا همگي مسئله را با يکي از بستگان نزديک خود در ميان نهاده بودند. واکنش ها تقريبا محدود مي شد به ناديده گرفتن ادعاي دخترک، دعوت و يا اجبار به سکوت و ....بيان اين خاطرات چنان ناخوشايند بود که همگي دگرگون بوديم ولي دردناکترين قسمت موضوع اين بود که در هنگام خداحافظي در نيمه هاي شب، وقتي يکديگر را به نشانه همدردي و تسلي در آغوش مي فشرديم، زير گوش هم نجوا مي کرديم که: "تو را به خدا به کسي نگويي ها!" اين غم انگيزترين قسمت ماجرا است ...امروز که ما نيز به دنياي واقعي بزرگسالان تعلق داريم و هرکدام در موقعيت هاي اجتماعي و فردي، مسئوليت ها و وظايف بي شمار را به دوش مي کشيم، آن خاطرات تلخ را ترجيحا به فراموشخانه ذهن مي سپاريم ...آن شب، باعث شد همواره گوشه اي از مغز خود را به اين موضوع بسپارم و شايد بسيار ناخودآگاه و بدون برنامه با بسياري از اطرافيانم باب اين بحث را گشودم. تقريبا همگي ابتدا از مطرح کردن اين موضوع متعجب مي شدند و حتي موضع دفاعي مي گرفتند. حتي گاه چنان وانمود مي کردند که اصلا تا به حال چنين چيزي را تا شعاع کيلومترها از زندگي خود هم نشنيده اند. اما متاسفانه اين بي اطلاعي چندان دوام نمي يابد. دقيقا همگي با شگرد تعريف موضوع از زبان ديگري و به عنوان مطلع و راوي خبر، خاطرات تلخ خود را بيان مي کنند و بعد کم کم به خاطرات خود مي رسند. چنانچه فرض کنيم وجود اين معضل اجتماعي در لايه شهرنشين و تحصيلکرده ما چنان فراگير است، پس واي به حال دختراني که در بافت هاي سنتي و در خانواده هاي پر جمعيت زير يک سقف زندگي مي کنند! اگر واکنش خانواده هاي روشنفکر و تحصيلکرده ما در مقابل تقاضاي کمک دخترکشان، دعوت به سکوت و ناديده گرفتن است، پس واي به حال مادران کم سواد و بي سواد که تا عمق وجود درگير قيود سنتي هستند! اگر مادر تحصيلکرده شهرنشين، دختر کوچکش را نه از سر بي اعتنايي بلکه به دليل مصالح اجتماعي و خانوادگي، حمايت نمي کند، پس واي به حال مادر روستانشين ...متاسفانه شيوع اين ناهنجاري اجتماعي نه تنها در ايران ما بلکه در سراسر دنيا انکارناپذير است. اينکه اين اتفاق چه تاثيرات وخيمي بر زندگي دختران و زنان مي گذارد، بحثي است مفصل و خارج از اين مقوله. شايد تنها راه مبارزه با اين معضل در وهله اول، پذيرش آن به عنوان يک واقعيت تلخ موجود در جامعه است. انکار و سکوت در مقابل آن بي فايده است. چنانچه گام نخستين در شناسايي اين امر برداشته شود، راه هاي مبارزه با آن نيز خود به خود در جامعه نسج مي گيرند. آموزش دختران در مدارس و يا رسانه هاي گروهي و آگاه سازي آنان در مورد انواع آزارهاي جنسي، بزرگترين قدم در راه کمک رساني است. دختران کم سن و سال که هنوز مفاهيم واقعي تفاوت هاي جنسيتي را نمي دانند، توان تشخيص و واکنش در مقابل مرتکب عمل را ندارند. آموزش خانواده ها و بخصوص مادران و تربيت آنان براي ابراز صحيح ترين واکنش در مقابل کودک خود و تشويق کودکان به بيان داستان خود، گام ديگري است در کشف موضوع. وجود مراکز حمايتي در جامعه نيز باعث دلگرمي خانواده ها و تشويق آنها به عيان کردن موضوع مي شود ....گرچه در ظاهر، راه هاي کشف و مبارزه با مسئله آزار جنسي دختران به نظر ساده و عملي مي آيد ولي پيوند عميق زندگي ايرانيان با سنت ها و تعاريف موجود از تابوها، ورود به اين بحث را همواره در سطح نگاه مي دارد. تا آن زمان که اين تابوها و ترس هاي بازدارنده سنتي جاي خود را به معيارهاي جديد ندهند، ما همواره شاهد آزار و اذيت جنسي دختران خواهيم بود و هيچ
0 Comments:
Post a Comment
<< Home