Wednesday, December 27, 2006

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين بخش 13

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق ايران - بخش 13 ( پاياني)


سعيد سلطانپور



سرنوشت اعضاي تشكيلات قرار گاه اشرف در دست بيگانگان

. عراق در آستانه جنگ داخلي است . مردم معمولي قربانيان اصلي هستند . مساني كه بقولي دستشان به دهنشان مي رسد به ديگر كشورها مهاجرت مي كنند . آمريكا دراشغال عراق به بن رسيده است اين به مفهو م بن بست تمامي نيروهاي در خط امريكا،‌ منجمله سازمان هست . يكي از راه هاي برون رفت از وضعيت موجود ، كشاندن محدود دامنه اشغال به ايران است و البته تنها جرياناتي كه معتقد به براندازي جمهوري اسلامي از طريق نظامي هستند ،‌‌ اسرائيل و عده بسيار كمي از نو محافظه كاران آمريكا با استفاده ابزاري از جريان مسعود رجوي هستند.

اسرائيل تنها كشوري است كه نه تنها به آمريكا حساب پس نميدهد بلكه خود سرانه نيز دركردستان عراق فعال هست. عبدالله اوجلان سابق حزب پ.ك. ك. تركيه در نامه اي در زندان نوشت كه عامل اسارت وي و پيگري ان اسرائيل بود . وي مي گويد “هيچگاه تصور نمي كردم كه اسرائيل تا اين حد به سرنوشت من علاقه مند باشد و فكر ميكرديم آمريكا پشت قضيه باشد . و لي تنها دو لتي كه توانست در روي يونان و كنيا و تركيه تاثير داشته باشد ،‌اسرائيلي ها بودند .“

با توجه به تشابه حزب پ.ك.ك. و مجاهدين در سياست منطقه،‌ آموزش نيروهاي ويژه كردستان عراق از پيشمرگه ها ي كرد ، توسط اسرائيل ،‌ ميتوان نتيجه گرفت كه ،‌ سرنوشت قرار گاه نظامي اشرف و اعضا ي باقي مانده ان به همين سادگي ها تعيين نميشود . يعني د رحال حاضر خود اعضاي سازمان هم تصميم بگيرند گه اشر ف ر ا ترك كنند ، بدليل اينكه نوشت انان بدليل سياست وابسته رهبري سازمان با منافع قدرتهاي خارجي در منطقه گره خورده است ،‌ ممكن نخوا هد بود .

د رهيمن راستا ،‌ رهبري سازمان با ادعاي پناهنده بودن سازمان در عراق ‌،‌ كه مبناي حقوقي ندارد ،‌بازهم اعضا و هواداران خود را با اطلاعات غلط فريب مي دهد. زيرا بر طبق قوانين پناهندگي سازمان ملل،‌ به هيچ فرد مسلحي پناهندگي داده نمي دهد . بنا بر اين چگونه ميشود به يك پادگان نظامي پناهندگي سياسي داد اگرقرار است كه اسلحه داشته باشند.
نامه مورخ 21 آذر 85 كه سازمان با تبليغات به مسعود رجوي نسبت داده است و البته در درستي ان ترديد هاي جدي وجود دارد ،‌ و انتشار ان سوالات بيشتري را از يك سو براي مردم ايران از سوي ديگر براي هواداران و اعضاي سازمان بدنبال د اشته است . وقتي كه مژگان پارسائي مانند دوران ناصرالدين شاه مي گويد “ما به هيچ كس نمي گوئيم رجوي كجاست تا چشمشان كور شود “ رجوي در اين نامه همزمان به صورت امري ،‌خواهان حق پناهدگي در عراق شده ساست و همزمان خواستار بازپس دادن اسلحه ها ي سازمان شده است . !!!

اصل پناهندگي براي اين است كه جان پناهجو د رخطر باشد فردي كه مسلح است كه نياز به مراقبت ندارد.
پناهندگي در صورتي محقق خواهد شد كه اعضا سازمان توسط كشورهاي ديگر به پناهندگي پذيرفته شوند و يا عراق به انان پناهندگي بدهد كه د رشهرها زندگي كنند كه با توجه به ناامني اوضاع و دشمني كردها و شيعيان با مجاهدين ،چنين ريسكي را اعضا نخواهد پذيرفت .

بعدا ز سقوط صدام حسين ،‌شرايط فلسطيني هاي داخل عراق كه در زمان وي بخاطر سياست صدام براي رهبري جهان عرب در مورد اسرا ئيل مورد توجه خاص بودند ، بشدت وخيم شده است. بسيار ي از فلسطيني ها مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند و در معرض خشم عراقيها قرار دارند.
در روز 22 دسامبر كمسيون پناهنگي سازمان ملل اعلام كرد كه 49 فلسطيني كه براي حفظ جانشان از عراق خارج شده اند بدليل عدم اجازه ورود توسط سوريه د رمرز بين عراق و سوريه چندين روز است كه گير افتاده اند و هيچ كشور ي هم حاضر به دادن پناهندگي به اين عد ه نيست.
عليرغم اينكه اين فلسطيني ها د ر كنار صدام در سياست سركوب داخلي بر عليه اقليتهاي عراق مانند جريان رجوي نايستاده نبودند ،‌ چنين مورد خشم عراقيها هستند.ٍ بنابر اين ميتوان تصور كرد كه چه سرنوشتي در انتظار اعضاي قرار گاه اشر ف كه بخواهند در عراق باقي بمانند،‌خواهد بود..


سرنوشت اعضا ي جدا شده در اردوگاه ”‌تيف “

بنظر ميرسد آمريكا ،‌جمهوري اسلامي و سازمان به همرا ه صليب سرخ در يك توافق نانوشته براي استرداد افراد جدا شده به ايران كه د راردوگاه موسوم به ” تيف ”‌مستقر هستند ،‌ مشترك هستند . اين كار چند تا حسن برا ي طرفين دارد.
عدم پذيرشآمريكا و فرانسه . ايرلند د رمورد جدا شدگان كه بستگاني هم دراين كشورها داشته اند ، مي تواند نشانه اي از اين توافق باشد. .

امريكا كه نمي تواند روي نيروهاي جدا شده ا زسازمان حساب باز كند ،‌ با تحويل دادن انان به ايران به جمهور ي اسلامي نشان مي دهد كه با انها همكاري ميكند و در ازاي انان افراد القاعده را مطالبه ميكند.

2. اطلاعاتي را كه آمريكا ئيان احتمالا بدست نياورده اند ،‌ جمهوري اسلامي از اين افراد بدست خواهد اورد . آمريكا و اف. بي. آي اطلاعات بسياري را د رمورد رهبري سازمان منجمله شادماني كردن رجوي و فرماندهان د رهنگام حمله 9/11 را از طريق اعضا بدست اورده اند.

3. كساني كه از سازمان جدا شده اند براي سازمان مصرفي ندارند بنابر اين وجود انان در ايران بهتر از دنياي آ زاد است. اين كا ر باعث تقويت ان بخش اندكي كه بدليل اقامت طولاني در عراق و داشتن سنين بالا هيچ راه ديگري براي خود متصور نيستند ،‌خواهد شد.


4. سازمان هم به ان عده از اعضاي داخل اشرف كه از نظر قانو ني داراي مدارك براي مسافرت به خارج ا زعراق نيستند مي فهماند كه خروج ا زسازمان به معناي پايان يافتن انان درجمهور ي اسلامي است . زندان و شكنجه و اعدام و بدنامي د رانتظار انان است .

بايد تلاش كرد كه اعضاي جدا شده كه د ركمپ “ تيف “‌بسر مي برند به كشور هاي آزاد منتقل شوند و د رانجا برا ي اينده خود تصميم بگيرند.
اين نيروها ئي كه جدا شده اند در صورت انتقال به هر كشور اروپائي و امريكاي شمالي هر كدام حتي بدو ن سخن گفتن ، بدليل اقامت بيش از 2 سال در شرايط سخت د رزير چاد ر با كمترين امكانات ،‌ هر كدام سندي بر نقض حقوق اعضا ي سازمان و شاخه نظامي ان ارتش ازادي بخش هستند.


در اين راستا تلاشهاي زيادي براي انتقال افراد جداشده با نهادهاي بين المللي توسط كانون انديشه ، گفتگو و حقوق بشر در ايران صورت گرفته است . بزودي شاهد انتقال بعضي از اين جداشدگان به كشورهاي اروپائي خواهيم بود. تا كنون 79 نفر از اين عده توسط كشورهاي اروپائي پذيرفته شده اند و اگر با اشكالتراشي هاي سازمان روبر و نشوند باميد خدا بزودي بعد از سالها بلاتكليفي به كشور آزادي خواهند رفت .


ضرورت پاسخگوئي رهبري سازمان به اتهامات

سازمان و رهبر ي ان بايد پاسخگوي تمامي اتهامات وارده در مورد كشته شده ها ، خود كشي ها ،‌سوء استفاده هاي حنسي و غير اخلاقي كه در اين تشكيلات بخصوص در سالهاي اخير اتفاق افتاده است ،‌‌مي باشد . آنها و مسولان فعلي سازمان همه مسول حفظ جان تك تك افراد در قرارگاه نظامي اشرف و اردوگاه ” تيف ” هستند.

ديكتاتور شيلي هر چند به پاي ميز محاكمه نايستاد و عدالت در مورد وي اجرانشد و لي زمان مرگ وي بسياري از مردم بويژه جوانان ،‌در خيابانها به شادماني يرداختند و راديو تلويزيونها نيز از وي به عنوان ديكتاتور نام بردند . ديكتاتور ديگر صدام كه متاسفانه الگوي خوبي براي رهبري سازمان نبود نيز در دادگاه بخاطر يكي از جناياتش در قتل عام يك دهكده به اعدام محكوم شد .و امروز هم حكم اعدام وي د ر دادگاه تجديدنظر تاييد شد . هر چند ممكن است در سازشهاي پنهاني آمريكا براي آرام تر كردن اوضاع نابسامان عراق ،‌ صدام به كشور ديگري منتقل شود ولي پرده افتاده است و همه مردم عراق متوجه بخشي از جنايات وي شده اند. و امريكا هم با تحويل صدام به دولت عراق ، نشان داد كه براي حفظ منافع خود همانگونه كه به شاه وفا نكرد به ديگران هم وفا نخواهد كرد.

متاسفانه سازمان هنوز هيچ خبري و يا موضع گير ي در مورد سقوط صدام و ‌دستگيري و حكم اعدام وي انجام نداده است كه خود نشان ديگري از سياست عدم صداقت سازمان هست.
يك سازمان دمكرا ت به هيچ وجه در كنار قدرتهاي خارجي كه تاريخچه اي مملو ا زنقض حقوق انسانها در كشور ها ي جهان سو م منجمله ايران و سرنگوني دولت دمكراتيك دكترمحمد مصدق را را در پرونده خود دارند ،‌بر عليه استقلال و آزادي مردم كشور خود نخواهد ايستاد.
ديكتاتوري منجر به استبداد و استبداد منجر به نقض سيستماتيك حقوق انسانها خواهد شد.

در قرن 21 ، شايد بشود چند صباحي را با فرار به جلو و متهم كردن ديگران بجاي پاسخگو ئي وقت را تلف كرد ولي تاريخ و مردم قضاوتشان را خواهند كرد . و ديكتا تور ها همچنان بر اي ادامه سيستم خود . مجبورند كه ستم بيشتري بر مردم وارد كنند.



وظيفه نيروهاي ازاديخواه و فعالين حقوق بشري

از “ اوين ” تا “ابو غريب “ و از ” اشرف “ تا “گوانتاما بي “ . از زندانهاي اسرائيل تا زندانهاي حكومت خودگردان فلسطين ، ما وظيفه داريم كه به نقض حقوق انسانها اعتراض كنيم و خو اهان متوقف شدن ان شويم زيرا ما وراي بازي قدرت هستيم .

بنظر ميايد كه بخشي از مجاهديني كه از جريان رجوي جدا شده اند و بر عليه خشونت و براي برقراي دمكراسي برا ي همه فعاليت مي كنند از ديگر اعضاي وابسته و يا جدا شده ديگرجريانات سياسي چه از درون حاكميت و چه از بيرون حاكميت ،‌ صداقت بيشتري دارند زيرا قبل از هر چيز ي ،‌ به گذشته فردي خود نقد زده اند و بخش انحصارگرانه و استبداد گر ايانه انرا رد كرده اند ، كه د رهرحال نفي بخش بزرگي از زندگي هر كدام از اين اشخاص بوده است . كه كار كو چكي نيست زيرا در فرهنگ ادبيات سياسي ايران ،‌اعتراف به اشتباه فردي و تصحيح عملي ان ، روايت نادري است .
اين بخش مجاهدين جدا شده ، برا ي تصحيح اشتباهات خود ،‌با نوشتن زندگي نامه و نوشتن روايت ها ايشان از مبارزات ،‌ سعي كرده اند امكان بيشتري و تصوير بهتري براي مردم و نسل آينده به منظور آگاهي رساني براي جلوگير ي از اشتباهات گذشته كه حداقل در اين صد ساله اخير از مشرو طيت به اين طرف تكرار شده است ،‌ ،‌ سهم خود را ادا كرده اند .

وقتي مقايسه كنيم ‌ جريان مجاهدين انقلاب اسلامي با وجود اينكه رهبري و اعضا ي ان از بنيانگزاران وزارت اطلاعات و دست اندركاران دوران سياه دهه 60 هستند انها كه يك نقش تعيين كننده اي در يكي از سياه ترين تاريخ سر كوب دگرانديشان و احزاب سياسي مخالف ( حتي انان كه معتقدبه مشي مسلحانه نبودند )‌ در ايران را داشته اند به عمد سكوت كرده اند.
و با انكه ا زحاكميت رانده شده اند و ا ز اصلاح طلبي حمايت ميكنند ولي هيچ اشاره ا ي به اين گذشته ندارند .
شكي نيست كه اصلا ح طلبي از نقد استبداد و خشونت ولايت مطلقه فقيه مي
گذرد. بدون نقد رهبران سياسي ان دوران نمي توان اينده يهتر و روشن تري داشت.

عدم بازگوئي ان دوران سياه استبداد كه ساده ترين حقوق انسانها در زندان ها نقض شد و هزاران نوجوان و جوان ايراني تنها به دليل هواداري از جريانات سياسي مخالف حاكميت ،‌ شكنجه ، زندان و بعضا اعدام هم شدند ،‌ به حقيقت يابي و ريشه يابي براي جلوگيري از تكرار اين فجايع كه متاسفانه در تاريخ مردم ايران هميشه تكرار شده است ،‌ كمكي نخواهد كرد.

بر خي از چپ ها ا زانجا كه معتقد هستند طرح مسئله حقوق بشر ،‌ در راستاي برنامه آمريكا براي فشار اوردن به كشورهاي ضدا امريكائي است چشم خود را بر نقض حقوق بشر در كشورها ئي مانند ايران و‌كوبا ‌مي بندند .

از سوي ديگر بسياري از جريانات اپوزيسيون كه خود سابقه همكاري با صدام حسين و دريافت كمك هاي مالي از وي را هرچند به مدت مقطعي و كوتاه مدت داشته اند ،‌،‌سعي مي كنند چشمشان را برروي نقض حقوق بشر در اپوزيسيو ن مانند مجاهدين ببندند تا سازمان به افشار گري عليه انان نپردازد.

برخي از دوستان مستقل كه خود قربانيان استبداد حاكميت بوده اند و در تبعيد هم بسر ميبرند ولي دريغ از اينكه به نقض حقوق بشر در اپوزيسيون اشاره اي داشته باشند زيرا به نظر انها مثلا سازمان مجاهدين تنها حقوق انساني3500 نفر را نقض مي كند ولي جمهوري اسلامي حقوق 70ميليون نفرايراني را . و بنابر اين اولويت د رتمركز بر جمهور ي اسلامي است .

اين بر خورد يك برخود حقوق بشر ي صرف نيست . كار مفيد انا ن در انتشار مستمر و ماهانه نقض حقوق بشر در ايران توسط جمهور ي اسلامي را هم بايستي در زمينه آگاهي دهندگي سياسي با تمركز بر نقض حقوق بشر در ايران براي دولتهاي غربي و افكار عمومي غرب ارزشيابي شود .
شكي نيست كه دولتها ي غربي با مسله حقوق بشر دوگانه عمل ميكنند و از ان براي فشار هاي سياسي بر جمهوري اسلامي استفاده ميكنند . اين دولتها حاضر نيستند منافع اقتصادي خود را قرباني رعايت حقوق بشر در ايران بكنند .

حقوق بشر نسبي نيست

حقوق بشر نسبي نيست . همانگونه كه نمي توان و نبايد چشم را بر نقض حقوق زنان و كودكان در خانه را بست . كاري كه در غرب سالهاست برا ي ان مبارزه كرده است و به صورت يك اصل نهادينه شده است. هيچ انسان غربي نمي تواند سو استفاده از همسر را بدليل اينكه موضع داخلي خانواد ه است ، تحمل كند. نمي توان بر نقض حقوق بشر د راپوزيسيون هم بدليل سو استفاده رژيم از ان چشم ها را بست.
ما د ر كشوري زندگي مي كرده ايم كه نقض حقوق بشر و حقوق شهر وندان د ران ساليان دراز است كه پايما ل شده است و د ريك گام ما يا دنگرفته بوديم . زير ا كسي به ما ياد نداده بود . تا نهادينه شدن ان كه مستلزم تغيير در رفتار و سمت گير ي همه نيروهاي سياسي دارد ، راه بس طولاني در پيش داريم. در مورد طولاني بودن راه ،‌ مي توان با مطالعه رفتاري نيروهاي خارج از كشور ي كه ساليان دراز است كه در جوامع دمكراتيك د رغرب كه حقوق بشر در ان نهادينه شده است ، بسنجيم . اين همه سال زندگي در كشور هاي آزاد بايستي نتايج جامع تر ي براي مردم ايران در داخل و خارج ببا ر اورده باشد ؟ دستاوردهائي كه به نسل بعد خود منتقل كنيم . متاسفانه هيچ الگو ي عملي و يا راهي را ترسيم نكرده ايم .


تنها حرف زدن از حقوق بشر كافي نيست . كم نيستند كساني كه از دمكراسي حرف ميزنند
و لي خود از ناقضان ان هستند كم نيستند روشنفكراني كه از حقوق بشر دفاع ميكنند ولي حقوق همسرانشان و زنان را رعايت نمي كنند.
دوستاني هنوز كشتار 67 را تنها د رشهريور ياد بود مي گيرند زيرا در شهريور قتل عام ماركسيتها شروع شده بود . انها حاضر نيستند يادبود مسلماناني را كه مظلومانه قتل عام شدند ،‌ گرامي دارند در حاليكه د رزندان در يك جبهه متحد عملي قرار داشتند.
بعضي ها تنها دفاع ا ز زندانيان را وقتي كه به گروه خاصي و يا نحله فكري بخصوصي باشد ، مشروع مي دانند .
اگر از حقوق دشمن و مخالف خود دفاع كرديم حتي اگر چه ان طرف مقابل حقو ق طبيعي و انساني ما را ناديده بگيرد،‌انوقت مي توان به اينده اميدوار بود .


ما به عنوان كساني كه قرباني دو سيستم استبدادي سلطنتي و جمهور ي اسلامي بوده و با هر دو رژيم بخاطر نقض حقوق انسانها و شهروندان ،‌و براي برقراري عدالت اجتماعي در حد توان مبارزه كرده ايم و تجربه همكاري با جرياني كه زماني براي عدالت اجتماعي و برابر ي انسانها فعاليت كرده بود ولي بدليل ضديت و نه مخالفت و بجا ي نقد كردن ،‌ به كينه ورزيد ن بجائي رسده است كه شكنجه شده خود تبديل به شكنجه گر شد ه است . چرا ؟‌ زيرا هدف قدرت شده است و برا ي رسيدن به اين هدف هر وسيله اي مجاز تلقي شده است والا اگر كسي براي كرامت انساني و حقوق شهروندي مساوي تلاش كند كه ديگر سياه و سفيد ،‌كافر و مسلمان ويهو دي و مسيحي و زرتشتي و هر تفكر و فرقه اي از بهائي تا بودائي ، همجنس گرا و مستقيم ، برايش تفاوتي نخواهد كرد .

راه طو لاني در پيش داريم با توجه به عدم الترام عملي به نهادينه شدن حقوق بشر در ايران توسط حاكميت و اپوزيسيون داخل نظام كه حتي از ايجاد جبهه متحد بر حول محور حقوق بشر اكاهانه امتنا ميكند ، بنظر مي ايد كه درعمر ما شاهد نهادينه شدن حقوق شهروندي برابر ، حقوق ديگر قومها و زبانها د ركشور مان ايران ، كفاف نخواهد كرد


در پايان لازم مي دانم با ذكر اسامي برخي از كساني كه با انها برخورد داشته ام ولي از
از سرنوشت انها خبر ي در دست نيست ياد كنم . ممكن است عده اي از اين قبلا از سازمان جداشده باشند .
اميدو اريم كه سازمان د رمورد وضعيت اين عده با شفافيت اطلاع رساني كند . در غيراين صورت بايستي كه وضعيت انان را از طريق صليب سرخ جهاني و نهادهاي بين المللي پيگير ي شود .

اگر كسي از ين ليست و يا كساني كه در اين گزارش از انان نام برده شده مايل به ادامه همكاري با سازمان نبوده و يا نيستند و سازمان د رمورد انتقال انان اشكالتراشي د رگذشته كرده ويا در اينده بكند ، هرگونه عواقب حقوقي ان به عهده مسولين سازمان بوده و رهبري سازمان و مسولين تشكيلات مسول ان بوده و بايستي پاسخگو باشند .
مسو لين سازمان بنا بر قوانين بين المللي ،‌موطف به حفظ جان انها و انتقال افرادي كه مايل به ماندن در عراق نيستند به مراجع قانوني بين المللي هستند .
بالطبع كساني كه ميخواهند در تشكيلات فعلي مجاهدين بمانند اگر به اطلاعات ازاد دسترسي داشته باشند ، بالطبع به سهم خود د رادامه نقض حقوق انسانها در سازمان شريك بوده و بايد پاسخگو باشند .


فريد (‌فرهنگ )‌باقري از تهران.
طبق اخرين شنيده ها وي توانسته است بعد از مدت 15 سال در سازمان ،‌خود را به آلمان برساند . وي مانند ديگرجداشدگان متهم به جاسوسي برا ي جمهور ي اسلامي شده است . فريد در زمان اتصال به سازمان در سال 65 از هسته هاي مقاومت محلي
بود ه است.

هوشنگ افشار ( از چريكهاي فدائي )
نجف ( قربان كرمي ) يكي از فرماندهان سازمان
بهرام كاتبي
قاد ردروديان
عبدلامير تبادر
داريوش لباكي
مسعود كرامت
سعيد بهبهاني

محمود فخار زاده كرماني / دانشكده مديريت و حسابداري دانشگاه تهران .
به گفته دادستاني محمود د رترور قدوسي دادستان انقلاب وقت در سال 60 شركت داشته است . وي از افراد نفودي سازمان در دادستاني چهارراه قصر بود.

جواد نقاشان / متولد بيرجند - دانشكده مديريت و حسابداري دانشگاه تهران -
مهدي حا ج حسيني/ (‌مرتضي )‌ دانشكده مديريت و حسابداري دانشگاه تهران

علي محمد تشييد ا زاعضاي با سابقه سازمان كه درتشكيلات تنزل شديد كرده است .

غلام ( محمد رضا )‌وشاق از كادر حفاظت رجوي . برادر وي يكي از كانديداهاي نمايندگي دوره اول مجلس شوراي ملي ا زنائين بود كه بعد از 30 خرداد اعدام شد.
حسن عادل (‌ايلام )
جواد رئوفي از هلند
رئوف جيران نژاد از اسراي پيوستي به سازمان
كاك يدالله كسمائي - ============
مسعود كرمي - گچساران
كرامت نوري
جعفر فرهنگي
مصطفي و جداني
ايوب زماني
اسماعيل پوريان فر
بهمن اسفندياري دانشجوي پزشكي تهران
صابر كامل تهران- اهل سنما و فيلم
سعيد آل كثير
رضا صبوري
ايرج زمانيان
سعيد ديده و ر/ تعليم رانندگي
خليل محرمي
شهرام دوستار (تهران ) سرباز پيوسته
علي هاشمي ( اراك) اسير پيوستي
علي سالاري بندر عباس - ===
مير افضل حبيب
شمس الله سديدي ( انگلستان )‌
محمد رضا بزرگيان (‌جهانگير )‌
فرهاد قنادي ( هژير )
فرزاد اتراك اصفهان
علي مستوري

اسماعيل معروفي از اسراي پيوسته وي قبلا سه بار توانسته بود از اسارت در عمليات در برود . وي عكس مسعود و مريم را همه جا با خود حمل مي كرد زيرا مي دانست كه رمز موفقيت است

عباد فرماند ه گردان كاتيوشا
مشهدي حسين تهران
كريم حقيقت شعار
مهرداد فرمانده گردان
سجاد فرمانده گردان
جليل ميرزائي
عطيه دارم اهواز
احمد طيار آبادان

رضا / اروميه كه در مورد تير خلاص زدن بدستور محسن رضائي در سه راه كارخانه قند در آسايشگاه بحث كرده بود

رضا بلورچي از آمريكا
مهدي ايرجياني تهران
منوچهر / لاهيجان
محمود برنا لاهيجان
يداله فدوي /اصفهان
سيامك (‌تهران )‌
عبدالرضا (‌نقاش )‌از اسراي پيوسته
وحيد (‌اهواز )
سعدون (‌اهواز ) اسراي پيوسته
مرتضي حسيني
جليل بيگوند /كرج
نظام
كاك مير احمد احمدي
محمود ايتاليا
حميد رضا مشهدي يحيي
شفيع سوئد
محمد رضا وكيلي (‌تبريز )
اسماعيل پوريان فر ( اهل تاتر )
محمود ممبيني

سيامك ( اهل تهران )‌(‌راننده ميني بوس كفش ملي قبل از پيوستن به سازمان ) فرمانده دسته لشگر 37
غلامرضا امينيان اسير پيوسته

بهروز دهستاني منفرد وي جوان 21 ساله اي بود كه به اشرف آمده بود . وي ادعا مي كرد كه طرفدار مريم است . يكبار به وي گفتم اين كارهائي كه مي گوئي در ساوه اعلاميه پخش كردي واين جوري كه از مريم طرفداري مي كني نهم د رسالهاي 67-68 به نظرم تخيلي است. تيپ تو بيشتر به بسيجي ها مي خورد. در ان دوران چنان اختناق شديد بود كه در تهران هم هيچ فعاليتي نبود چه برسد به ساوه .
چند روزي ا زوي خبر ي نشد . از سرنوشت وي ازنجف (‌قربان كريمي )‌ پرسيدم وي گفت بهروز با پسر دائي اش از منطقه اي وارد شده بودند كه مين گذاري شده بود و تنها نيروهاي بسيجي و سپاه در ان منطقه بودند . انها برا ي زيارت امام حسين آمده بوند. دستگير شده بودند به عراقي ها گفته بودند هوادار مجاهدين هستيم . انها را تحويل سازمان داده بودند . نجف گفت انها را تحويل عراقي ها داديم.
گويا انها بعدا د رتبادل اسرا به ايران فرستاد ه شدند .



منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد

ماده 3-هر كس حق زندگي ،‌ازادي و امنيت شخصي را دارد.

ماده 5- احدي را نمي توان تحت شكنجه ،‌يا مجازات يا رفتاري قرار داد كه ظا لمانه و يا بر خلاف انسانيت و شئون بشر ي و يا موهن باشد.

ماده 8 در برابر اعمالي كه جقوق اساسي فرد را مورد تجاوز قرار مي دهد و ان حقوق بوسيله قانون اساسي و يا قانون ديگري براي او شناخته شده باشد ، هر كس حق رجوع موثر به محاكم ملي را دارد.

ماده 9
احدي د زندگي خصوصي ، امور خانواده و مكاتبات خود نبايد مورد مداخله هاي خود سرانه قرار گيرد و شرافت و اسم و رسمش نبايد مورد حمله قرار گيرد . هر كس حق دارد كه د رمقابل اين گونه مداخلات و حملات مورد حمايت قانون قرار گيرد.

ماده 19
هر كس حق دارد كه عقايد خود را آزادانه بيان كند و حق مزبور شامل ان است كه از داشتن عقايد خود بيم و اضطرابي نداشته باشد و در كسب اطلاعات و افكار و د راخذ و انتساب ان بتمامي وسايل ممكن و بدون ملاحطات مرزي آزاد باشد.



www.kanoun-e-bayan.blogspot.com
www.ctdhr.org
www.cdhriran.blogspot.com


نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين بخش 12


نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسم يه مجاهين خلق -بخش دوازدهم

سعيد سلطانپور

اعتياد و انحراف جنسي ،‌عدم رعايت سلامت اعضا

سازمان كه در تمامي تبليغاتش ،‌رژيم را به گسترش مواد مخدر در بين جوانان ،‌متهم مي كند،‌خودش با اعمال فشا رهاي روحي ،‌باعث شده كه بسياري از جو انان به مصرف مواد مخدر كه د رقرصهاي“‌پاراسي تول” يافت ميشود ،‌رو بياورند. اين جوانان ،‌اين قرصها را كه مرفين دارد به صورت تو دماغي و يا سيگاري استفاده ميكنند .

برخي از جوانان كه از داشتن يك زندگي طبيعي محروم شده اند ، مجبور به خود ارضائي هستند ومتاسفانه اين كا رباعكس هاي مريم رجوي انجام ميشود . زيرا تنها عكس زني كه در پادگان اشرف بدون حساب پس دادن و سوال و جواب دادن در درستر س هست ، اين عكس هست. . بيشترين لحظات جوانان در بين حجلقه دوستان خود لحظه “‌ جيم “‌ ( جنسي )‌بوده است . در پستها صحبت كم و بيش در مورد زنان فرمانده بوده است تا مسائل نگهباني . كدام انقلابي موحدي ،‌كدام مبارزي و كدام انسان برابري خواه و معتقد به تكامل مي تواند چنين ستمي را بر جوانان وارد كند. انان كه با محصور كردن جو انان در تشكيلات انانرا به پائين ترين حد از سقوط اخلاقي تنزل داده اند ،‌‌آيا فكر ميكنند مي توانند تا ابد از پاسخگو ئي فرار كنند. شكي نيست كه هيچ كدام از اين جوانان را نمي توان سرزنش كرد مگر اينكه انان را به دليل انسان بودن و جوان بودن سرزنش كنيم. نكته اي كه رهبري سازمان كه مبهوت قدرت شده است از درك ان عاجز بود ه ا ست.

بسياري از اعضا بدليل عدم رعايت سلامتي در قرار گاه ،‌ مانند فهيمه ارواني متاسفانه به سرطان مبتلا هستند و غير از رهبران بلند سازمان،‌كساني هستند كه بدليل عدم دسترسي به درمان ،‌مجبورند دردهاي غير قابل تحملي را بپذيرند . بنابر دلايل اخلاقي ما از انتشار اسامي ديگر كساني كه به اين بيماري مبتلا هستند ، خودداري مي كنيم.

از انجا كه در اين مدت طولاني بسياري از اعضا با باروت و مواد سمي كه در سلاح بكار مي رود و در شرايط غير بهداشتي نگهداري شده است ،‌

متاسفانه رهبري سازمان به هيچوجه شرايط انتقال اين افراد را براي مراقبتهاي پزشكي به محلهاي مناسب فراهم نكرده است.

حمله آمريكا به قرار گاه علوي درسي كه سازمان از ان عبرت نگرفت ؟

سازمان فكر مي كند كه با اصرار بر ماند ن درعراق مي تواند در معاملات آينده موقعيت بهتري را براي خود فراهم كند . سازمان با اصرار بر نگهداشتن جوانان و اعضاي ناراضي تنها مشكلات خودش را بيشتر كرده و ميكند .

بيست روز بعد از حمله نيروها ي آمريكائي به عراق د رسال 2003 ، امريكا نيروهاي سازمان در قرار گاه علوي را به مدت سه 3 شبانه روز بمباران سنگين ميكند كه از ساعت 7 شب تا 6 صبح به طول مي كشد و دراين بمبارانها كه سازمان توقع انرا نداشت ،‌ تعدادي از اعضا كشته و زخمي مي شوند. د رنظر مسولين سازمان قرار گاه علوي ضد بمب و غير قابل سقوط بوده است . هواپيماهاي جنگي آمريكا تمامي پناهگاهاي بسيار مقاوم را را با بمب ها ي 10 تني كه بطور مستقيم اصابت مي كرده است نابود كرد ند . انها مقادير زيادي بمب هيا خوشه اي و عروشك و توپ را نيز رها ميكنند كه قرار گاه غير قابل استفاده شود. . پناهگاههائ كه سازمان فكر ميكرد با هيچ بمبي نابود نخواهد شد .
نيروها ي مستقر در علوي مجبور به حركت به نزديكي مرز مهران ميشوند و د رانجا د رانتظار دستور حمله به ايران ، مستقر ميشوند . در اين هنگام آمريكا نيروهاي چترباز خود و تانكهايش را در بين نيروهاي زرهي سازمان و ايلام مستقر مي كند و به نيروهاي سازمان از طريق هوا حمله مي كند.
نيروهاي سالم مانده به بيابانها ي اطراف فرار كرده و بعد ا زيك ماه به سمت اشرف رفته و
د رانجا مستقر ميشوند. امريكائيان بيش از 2-3 بار به اشرف حمله نكردند هر چند كه تمامي نيروها بغير از زنان دراين مدت در سنگرها بسر بردند.

مژكان پارسائي مي گويد “

آيا سازمان به حقوق بشر احترام خواهد گذاشت ؟


پاسخ نه است


زيرا سازمان به هيج وجه نمي تواند كه به نقض مستمر حقوق انسانها در اشرف پايان بدهد . قدم اول براي پايان دادن به نقض حقوق بشر در تشكيلات سازمان ،‌ ايجاد فضاي دموكراتيك در سازمان هست كه افراد بتوانند آزادانه د رمورد آيند ه خود تصميم گيري نمايند كه چنيني فضائي بدون انتخابات آزاد با شركت ناظران مستقل امكانپذير نيست.
تنها آزاد بودن براي داشتن جامعه دمكرات كافي نيست بلكه تمرين و باور به دمكراسي هم بخش مهمي ا زان است .

مثلا بعد از پيروزي انقلاب ،‌از انجا كه اعضائي كه از زندان آزاد شده بودند ،‌هميشه د رخانه تيمي بسر برده بودند لذا هيچ كدام در طول شبانه روز در خيابانها تردد نمي كردند . اعضاي شهرستاني در ستاد علوي ( ميداان ولي عصر )‌ زندگي ميكردند . براي حل اين مشكل اجتماعي يك دستور تشكيلاتي بيرون آمد كه همه افراد بايستي چند ساعتي را در خيابانها تردد كنند تا ان فضاي ذهني امنيتي ساواك كه برايشان اصل شده بود، بشكندو با جامعه هماهنگ شوند. .


انتخابات آزاد به معناي يك رقابت جدي در سازمان خواهد بود كه سيستم مطلق گرايانه فعلي را فلج خواهد كرد . پذيرش هر گونه انتخابات آزاد به مفهوم استعفا و يا بركناري رهبري سازمان خواهد بود زيرا سوالات بسيار ي در قبال تشديد خشونت در ايران همراه با خط لاجوردي ،‌سعيد امامي ،‌ شكنجه مخالفان ،‌كشته شدن مخالفان و منتقدان رهبري سازمان ،‌ گزارش حسابرسي مالي به مردم و اعضا ،‌ همكاري با سازمانها ي امنيتي از “ عراق ” تا ”سيا “‌ ،‌ را بدنبال خواهد داشت.

برخي از جو اناني كه عليرغم ميلشان در عراق نگهداري شده بودند ،‌مي گويند مسولين براي هر چيزي جواب داشتند . بيشتر مسو لين سعي ميكردند كه حس اعتما د بنفس را در اين نوجوانان بكشند . انها اگر نظري و يا نقدي داشتند چنان با توهين هائئ نظير “شما ها هيچي نمي فهميد “ و يا “شما ها احمقيد “‌ . وتنها كسي در سازمان ميفهمد “براد ر (‌لقب مسعود رجوي )‌است “ . امير يغمائي مي گويد : وقتي مريم رجوي دستگير شد مسولان بر سر ما فرياد مي زدند كه ‚‌همش تقصير شما هست . اگر شما بي عرضه ها ارژيم را سرنگون كرده بوديد ،‌ خواهر مريم دستگير نشده بود .“‌ تكراز اين تحقير ها و توهين هاي سيستماتيك سبب شده بود كه انان بعضا باور كرده بودند كه ”انسانهاي احمقي هستند “ .هنوز در بعضي از انان اثر ات تحقير ها و عدم اعتماد بنفس بعد از سالها مشاهد ه ميشود.

سوال اساسي كه در اتخاذ و اجراي شيوه رفتاري سازمان عليه اعضا بويژه جوانترها كه به منظور در هم شكستن استقلال فردي و پرسش ،‌ مسولين سازمان بايد به ان پاسخ بدهند اين است كه چگونه مي توان با افرادي كه استقلال ندارند و مورد تبعيض قرار گرفته اند ،‌ آزادي بخشي كرد. به روشني مي توان مفهو م واقعي كلمه ”‌آزادي ستاني ”‌كه در ادبيات سازمان بكار مي رود را درك كرد زيرا بدون انسان آزاد انديش نمي توان جامعه ازاد داشت.

تشكيلات سازمان بجاي همكاري و پاسخ دادن به اتهامات و گفته هاي شاهدان عيني هميشه سعي كرده اند به روشهاي غي ردموكراتيك مانند شوروي سابق كه هيچ گونه نقدي را بر عليه رفتار و عملكرد شوروي سوسياليستي را بر نمي تافت و انرا به امپرياليستها نسبت مي داد منتقدان خود را به وابستگي جمهوري اسلامي متهم كنند و پيشاپيش اتهام را و مجازات ان را بدون اثبات د ردادگاه عادلانه اجرا كنند.

“پوليت بورو “ شورا ي مركزي حزب كمونيست شوروي با ايجاد فضاي اختناق و خود فريبي ،‌هم وسايل تجزيه اتحاد حماهير شوروي و هم شكست سنگين اردوگاه سوسياليزم را فراهم اورد كه باعث تسلط سرمايه داري جهاني به به رهبري امپراطوري ( امپرياليزم )‌آمريكا شدكه نتايج ان را در نظم نوين جهاني ميبينيم.

سازمان با ادامه نقض حقوق بشر عملا دست جمهوري اسلامي را براي سركوب بيشتر و تحديد آزاديهاي فردي و سياسي باز تر ميكند زيرا جمهوري اسلامي مخالفين خود را بدليل دافعه شديد سازمان به سازمان و آمريكا منتسب ميكند .
همان شيوه ا ي كه دول غربي در تصويب قوانيني كه آزادي هاي فردي شهروندان را محدودكرده و به نيروهاي امنيتي قدرت بيشتر براي شنود و كنترل زندگي خصوصي شهروندان ،‌ به بهانه نفوذ با بن لادن و افراط گرادي ديني ،‌ پيش گرفته اند. ترورهاي بن لادن و هوادارانش ازاديهاي فردي در غرب و روشنفكران را محدود كرده است و نيروهاي راست را تقويت كرده است.

سازمان مجاهدين ،‌ با تبليغات سعي ميكند ،‌ حملات لفظي جمهور ي اسلامي عليه سازمان را دليل بر قدرت خود و حشت رژيم از سازمان براي اعضا خود جا انداخته و به انان انگيز ه بدهد . يكي از برهانهائي كه سازمان بر ان تبليغ ميكند اين است كه اگر واقعا دعوا ي بين سازمان و روحانيت بر سرقدرت بود خوب آنها بايستي با حاكميت كنار مي امدند ؟ ‌در حاليكه سازمان عوض شدن قطب بندي جهان ، صف بندي هاي سياسي درون جامعه ايران د ر سالهاي اخير و حذف سازمان از معادلات سياسي مردمي داخل كشور را به عمد ناديده ميگيرد . در سالهاي پس از انقلاب مجاهدين تنها آلترنا تيو نيروهاي دگر انديش مذهبي در برابر نيروهاي فقه سنتي به رهبري خميني بودند . در حاليكه در حال حاضر الترناتيو هاي دگر انديش ديني در داخل كشور (هرچند غير منسجم بدليل سركوب شديد ) وجوددارند كه جائي براي رهبري مجاهدين به عنوان تنها آلترناتيو مذهبي باقي نمي گذارد .


اگر رهبري سازمان واقعا به به حقوق اعضا در اشرف احترام بگذ ارند ،‌ و اگر تهديد و تبليغ دروغين در انجا نباشد ، مسلما بسياري از افراد ان پادگان راترك ميكنند ولي هرگونه ممانعت از خروج اعضا ي از مصطفي رجوي تا سميه محمدي انان را به انفعال خواهد كشاند و انانرا در خطر خودكشي سازما ني و يا فردي ، روبر و خوا هد كرد كه د رصورت چنين پرونده رهبري و مسولين تشكيلات را سنگين تر خواهد كرد .


يكي از اعضاي تشكيلات در كانادا ،‌خانم (ج)،‌در پاسخ كسي كه مي پرسد ، چرا سازمان ؤ‌ سميه محمدي را به كانادا بر نمي گرداند‌ ميگويد “‌خوب اگر سميه را بفرستند ديگر كسي انجا نخواهد ماند ”.


بايد ياد اوري كرد كه جرياني كه در مردم ريشه داشته باشد نيازي به حضور در عراق ندارد. همانگونه كه سازمان آزادي بخش فلسطين عليرغم اخراج شان به آفريقا توانستند به فلسطين اشغالي بر گرد ند . همانگونه كه اگر سازمان به جاي تهديد، شكنجه و بدرفتاري و توهين با اعضاي خود كه بهر دليل مايل به ادامه راه رهبري سازمان نيستند ،‌ راه انساني را بر گزيده بود ،‌مسلما جايگاه بهتري در نزد اعضا و فعالين داشت . اين نكته اي است كه ديكتاتورها و كساني كه به قدرت مي انديشند ،‌نمي توانند انرا درك كنند.

فرشته يگانه نامه درخواست كمك مصطفي رجوي را برا ي براي نجات از اشرف كه به زن عمويش (‌زن صالح رجوي )‌در سويس نوشته بود را دريافت كرده ايست . اصل اين نامه ،‌ متاسفانه بدليل اعتماد بيش از اندازه پدر يكي از افراد در بند در اشرف ، به سازمان ، در سال 2004 ،‌به فرشته يگانه داده مي شود .
مصطفي رجوي بايد به فرانسه بر گردد و همانگونه كه خود مايل هست زندگي كند.

نامه ها و مدارك ديگري منجمله عكسهاي خصوصي مريم و مسعود در محل اقامت انها ،‌د رعراق هست كه ما بنابر رعايت مسائل اخلاقي از انتشا ر انان خودداري مي كنيم . هرچند رهبري و مسولين تشكيلات به هيچ اصل اخلاقي پايبند نيستند .


رهبري سازمان مسول حفظ جان تمامی کودکان و نو جوانانی است که در زير سن قانونی با اطلاع و يا بدون اطلاع والدينشان به عرا ق اعزام شده و از انان در جريانات نظامی استفاده شده است که بر خلاف نص صريح منشور حقوق کودک و قوانين بين المللی می باشد. رهبري بايستي بي درنگ تما مي انانرا به كشور هائي كه از ان اين افراد به سازمان برده شده اند ،‌باز گردانده شوند. حتي ا گرخانواده ان عضو موافق بوده باشد. زيرا مبناي اقدام سازمان در ان زمان غير قانوني و غير انساني بوده است.




www.kanoun-e-bayan.blogspot.com
www.ctdhr.org
www.cdhriran.blogspot.com


نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين بخش 11

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق ايران بخش يازدهم


سعيد سلطانپور
ssultanpour@yahoo.com

ملي كاري و مصادره

”‌ملي كاري ”‌اصطلاح رايجي در روابط و مناسبان سازمان بود كه شامل كسي ميشد كه در روز مسول انجام يك كار خدماتي در انجمن ها ي سازمان بود مانند تهيه غذا . كار داوطلبانه تشكيلاتي ، از اين لفظ بعد ا در زندان هم استفاده شد . بعدها سازمان د رمسير مبارزه مسلحانه و افزايش سركوب خشونت بار و بيرحمانه جمهوري اسلامي در سا لهاي 60-64كه به قصد ريشه كن كردن سازمان با مجازات هاي بسيار نا عادلانه باري هواردان و كسان يكه كمك مالي به سازمانهاي سياسي مي كردن عملا فشار زيادي را بر روي سازمان وارد ميكرد. جدا كردن جريانات سياسي ن از هوادارانش و مردم براي قطع كمك هاي مالي و تداركاتي انجام شده بود ، با مصادره خانه كساني كه به افراد سازمان خانه اجاره داده بود ند و (‌طرح مالك و مستاجر لاجوردي براي شناسائي خانه هاي تيمي و افراد گرو ه هاي مخالف رژيم ‌) و‌اخراج افراد وابسته به سازمان
ا زادارات دولتي و ضربه خوردن شديد تشكيلات سازمان و نيز مجازات سنگين هواداران مجاهدين و ديگر گروه هاي سياسي ، همه انها منجمله سازمان با كمبود امكانات مالي و تداركاتي شديدروبر و شده بود. در بعض مواقع در خانه اي در حدود 50 نفر هوادارن فراري جمع شده بودند . به عنوان نمونه بدليل مشكلات مالي و تداركاتي ،‌ 18 نفر در خانه تيمي مويس خياباني و اشرف ربيعي زندگي مي كردند كه لو رفتن ان ضربه بزرگي بود.
از انجا كه سازمان تصور ميكرد ميتواند رژيم را در ظرف مدت چندماه با قيام مسلحانه مردمي سرنگون كند لذا تمامي امكانات خود را بر روي تحقق اين استراتژي گذاشت . واحدهاي عملياتي سازمان در بعضي از روزها تا 60 واحد عمليات داشتند كه نشان از قدرت نظامي سازمان داشت. البته نكاتي لازم به گفتن است كه بسياري از اين اعضاي واحد هاي عملياتي آموزش نظامي خيلي سطحي در حد 2تا 3 ساعت و اشنائي با اسلحه داشتند .

د رهر حال اين عمليات نياز به وسيله نقليه داشت لذا به اعضا دستور داده بود. همچنين انها مي توانستند اتوموبيلها را براي عمليات و يا فرار از صحنه درگير ي با استفاده از اسلحه مصادره كنند. بالطبع بعد از خروج از صحنه ،‌اعضاي تيم ،‌ماشين را در كنار خيابان برا ي صاحب ماشين پارك مي كردند كه مشكلات عديده اي براي اين عده داشت.
و هم چنين به اعضا واخدهاي عملياتي دستور داه بودند كه مي توانند پول را از بانكها مصادره كنند.
در زمان شاه هم چند ين مورد مصادره بانك توسط چريكها و مجاهدين انجام شده بود .اين نوع مصادر ه ها در ان دوران حركتي سمبليك بر عليه سيستم بانكي كه وابسته به خاندان سلطنتي داشت توسط گروههاي مبارز در ان دوران مبارزه با ديكتاتوري تلقي مي شد و درضمن نيز بخشي از هزينه هاي تشكيلات را بر اورده مي كرد.
روايتي از آيت الله طالقاني د رمورد مصادره

روايتي را از مرحوم آيت الله طالقاني در بين دانشجويان و فعالين سياسي بارها در زمان شاه شنيدم (‌اينكه تا چه حد اين روايت صحيح هست كه لازم است نظر توسط مبارزين نزديك به ايت الله نظر داده شود. )‌ كه در پي نظر خواهي از آيت الله د رمورد مصادره بانك ها وي نفس اين عمل را تاييد كرده بود ه است ولي اين پول را مربوط به بيت المال دانشته بودند كه بايد زير نظر مرجع خرج مردم شود.
احتمالا اين مبناي صدور دستور سازمان براي مصادره بانكها و اتومبيلها بود ه است. و چيدن سنگ بناي غلط در سازمان كه به گرفتن كمك مالي از صدام حسين و پادشاهان عرب خليج فارس انجاميد.

نفوذ دادستاني در سازمان

در سال 61 دادستاني اوين توانسته بود تا رده هاي دوم سازمان نفوذ كند و مبلغي برابر با 7 ميليون تومان كه دران زمات معادل 100 هزار دلار بود را جمع آور ي كند. در اين مرحله غذاي بعضي از خانه هاي تيمي از آشپزخانه اوين تهيه ميشد .
يكي از مسولين اين عمليات هادي درخشنده از بخش ارتش دادستاني و از باند لاجوردي بود . سهمي از ين پول بين افراد دادستاني مسول اين كار تقسيم شد.
هادي درخشنده ميگفت د رمورد وابستگي هوا داران سازمان در سال 61 ميگفت بعضي از افراد هوادار حتي لباس تن خود را هم كمك مي كردندكه ما فقط پول قبول ميكرديم.
مسعود رجوي در اين مرجله با دستور خروج نيروها ازا يران به خارج ا زكشور، يكي ا شتباه مهلك ديگري را مرتكب شد . و موج خروج هواداران ا زكشور اغاز شد. كه هرچند منجر به خروج عده اي از ايران شد ولي عملا ريشه ها ي سازمان را در ايران تضعيف كرد . د رحاليكه در همان زمان جمع بندي درست مي توانست جلوي اين ضربه را بگيرد.

شكي نيست كه تا زماني كه مردم بودجه يك سازمان مخالف را تامين ميكنند ،‌ هيچ قدرتي نمي تواند انرا ازبين ببرد. و بالطبع ان جريان هم از انجا كه وامدار مردم هست ،‌ سعي ميكند در راستاي منافع انان قدم بر دارد . مانند دولتهاي دمكرات در اروپا كه هزينه شان توسط ماليات از مردم گرفته ميشود و خود را پاسخگو ي مردم مي دانند بر عكس كشورهاي نفت خيز استبدادي كه دولت با فروش نفت ، به مردم منت مي گذارد كه ما كنترل نفت را داريم و متعلق به ماست و ما اگر قسمتي از انرا هزينه ميكنيم ،‌بايد سپاسگزا ر باشيد .

پناهندگان د راروپا

حضور پناهندگان در اروپا و نيز حقوق حداقل پناهندگي باعث فشارهاي زيادي بر روي همه پناهدگان ميشد . عدم امكانات مالي بعضي از اعضا و هواداران و بسياري از پناهندگان با هر گرايش سياسي و اجتماعي را وادار مي كرد كه بدليل كمبود مالي در فرو شگا ههاي بزرگ مواد غذائي را برداشته و در همان فروشگاه بخورند و يا مخفيانه به بيرون منتقل كنند. بالطبع اين روش غلط ايرانيان پناهنده در دوران آغاز پناهندگي تاثير بسيار بدي بر افكارعمومي و نيرو ي پليس كشوهاي اروپائي داشت . كمتر پناهده اي از ان دوران است كه پرونده اي در پليس بدليل دزدي از فروشگاه نداشته باشد. .

متاسفانه بعد از مدتي اينكار خط سازماني (‌مجاهدين )‌ شد و ديگر بسياري از هواداران از بيان كردن “ملي كردن “ هم هيچ احساس بدي نمي كردند. مثلا د ربعضي از كشورها سازمان نيروهاي جوان را براي استخدام به عنوان صندوقدار فروشگاهها فرستادند. بعد ا افرا د سازمان مي توانستند وسايل زيادي را بدون پرداخت و يا پرداخت يك جنس ولي برداشتن چندين جنس از فروشگاه خارج كنند.
متاسفانه بعد از سفر مسعود رجوي به عراق و شروع كمكهاي مالي به سازمان ،‌اين سنت غلط همچنان كم و بيش تكرار مي شد .اگرهم تكرار نشود افراد همچنان در نقب به گذشته ها با افتخار از ان ياد مي كنند زيرا معتقدند حق انان بوده است و البته استدلال هم براي ان دارند. زيرا حركت غلط بدون تئوري توجيه ممكن نيست.


من د رمقامي نيستم كه برا ي پناهندگان راه درست و غلط را نشان دهم ولي برا ي يك سازمان سياسي مدعي انقلابي گري و اسلامي چنين توجيهاتي بشدت نشان از مشكلات جدي راهبردي و تفكري دارد.



كمك مالي جمع كردن

همزمان سازما ن د رپاريس و اروپا شروع به جمع اوري كمك مالي كرد . اعضا د رسرما و گرما شروع به برخورد با مردم كردن و د رخواست دريافت كمك مالي از مردم محلي و توريست ها با نشان دادن عكس فرزندان شهداو نيز عكس اعدام شده ها كردند.
بعد ا ز مدتي اينكا ر يك سنت شد . به عنوان نمونه خانم “ ا“ مي گويد من د رفرانسه روزي 1000 يورو كمك مالي جمع ميكردم ولي بعضي از روزها مسول ما اگر اين پول كمتراز 1000 يورو بود طوري برخورد ميكرد كه انگار باقي اين پول را من برداشته بودم و به من انتقاد ميشد. خانم
“ ا“ كه اكنون د ركانادا زندگي ميكند و با سازمان ارتباطي ندارد.

بعد از شروع كمك هاي صدام ،‌ سازما ن هم چنان اين سنت را ادامه داد زيرا اين تنها راهي بود كه ميتوانست در پاسخ ان عده از هواداراني كه ريخت و پاش هاي ميليوني را مي ديدند، ولي نمي خواستند در تغيير اهداف سازمان شك كنند ، باشد.
به عنوا ن نمونه هزينه وكالت ازادي مريم رجوي و 16 نفر ديگر ا زاعضاي سازمان در فرانسه بالغ بر دو ميليون و دويست و سي هزار پورو شده است .
همچنين رقمي برابر 1000000دلار هزينه پرونده تهمينه مسول سازمان
د رآمريكا شده است كه اكنون با مچ بند الكترونيكي تحت نظر اف. بي .آ ي تردد ميكند.
وثيقه گذاشتن 500 هزار دلار ي نقدي برا ي آزا دي موقت زينب طالب جدي در اكتبر 2006 د ر
نيو يورك نشان از دسترسي به كمك هاي خارجي دارد.

مهدي ابريشمچي در سيماي سازمان نيز چند روز قبل گفت كه تمامي پولهاي سازمان وارتش و راديو و تلويزيون را هواد اران ”مقاومت “ مي پردازند. اتفاقا لازم است كه سازمان صورت حساب هزيه هايش ر ا براي شفاف سازي اعلام كند تا مشخص شود كه امكان پرداخت چنين هزينه هائي با داشتن يك ارتش خصوصي 5 هزار نفر بدون حمايت خارجي امكان پذير نيست.

دكتر حسن رادبين د رهنگام پيوستن به سازمان ، از بانكهاي ايتاليا براي سازمان پول مي گيرد . از انجا كه اين افراد فكر نمي كردند كه هيچگاه زنده خواهند ماند و يا در صورت زنده مانده به ايران خواهند رفت ،فكر بازپرداخت را هم نداشتند واين مشكلات جدي براي حضور احتمالي آانان و بر گشتن انان در كشور مبدا بوجود مي آورد.

حميد سياه منصوري

مدت 10 سال است از كانادا به عراق رفته است . وي بعد از چند سال تصميم ميگرد كه زندگي عادي داشته باشد ولي از انجا كه مبلغي در حدود 40 هزار دلار از محل كارتهاي اعتباري خود قبل از ملحق شدن به سازمان براي سازمان گرفته بود ، با توجه به اين عمل غير قانوني ، فكر مي كرده كه امكان بازگشت به كانادا ر ا ندارد، بعد از صحبتهاي زياد ، مسولين سازمان به وي اتاقي د روسط اشرف مي دهند كه در ان تلويزيون و وسايل زندگي معمولي بوده است . متاسفانه مسولين به اين اتاق ”اتاق فساد “ مي گويند زيرا در روابط مناسبات سازمان نيست و حميد شايد تنها فرد ي باشد كه با تلويزيون ميتواند تلويزيون عراق و چند كشو رديگر را ببيندو كمي از سانسور خبري مطلق در تشكيلات بدور باشد.
بسياري از جوانان بعد ا زتاريكي شب به اتاق حميد مي رفته و تلويزيون نگاه ميكردند .

بسيار باعث تاسف است كه سازمان به حميد و حميد ها اطلاعات درست نمي دهد زيرا د رصورت اعلام ورشكستگي، بدهي افراد بعدا ز7 سال در كانادا پاك ميشود. (اگر چنين كاري به قصد كلاهبرداري هم بوده باشد، پليس كمتر دنبال انرا مي گيرد ). بنابرا ين جرم جدي تلقي نشده و پليس انرا پيگيري نمي كند. اعزام حميد كه يك كانادائي است به كانادا بسيار كار ساده اي بوده است .عدم همكاري سازمان و اطلاع رساني برا ي اتخاذ انتخاب آگاهانه سو استفاده از نا آگاهي يك كار غير اخلاقي و ضد بشر ي است.

در هر حال حميد در صورت تمايل مي تواند با يك وكيل تماس بگيرد و مشكل امدنش را حل كند .

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين بخش 10

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق -بخش 10


سعيد سلطا نپور

ssultanpour@yahoo.com
www.kanoun-e-abayan.blogspot.com

تحريف خبر در خبر رساني راديو و تلويزيون سازمان


در سال 65 يكي از پاسدار ان دادستاني اوين بنام زين العا بدين ( اسم كوچك وي را فراموش كرده ام )‌ تصميم گرفت كه به كمك عمويش مغازه ابزار فروشي در جنوب شهر تهران داير كند لذا تصميم به استعفا گرفته بود . اين خبر كه قاعدتا نشان از كم بودن حقوق افراد دادستاني و سنگيني هزينه زندگي اشاره ميكرد ،‌ به اين صورت از راديو ي مجاهد پخش شد. ” يكي از پاسداران دادستاني ضد انقلاب بنام ... در و حشت از گسترش مقاومت مسلحانه حلق قهرمان ايران به رهبري برادر مجاهد مسعود رجوي رهبر انقلاب نوين مردم ايران ،‌از دادستاني استعفا كرد. “‌
فكر مي كنم به تحليلي نياز ندارد. بنابر اين به مورد ديگر اشاره مي كنم.


مهندس منصور مدير عامل سايپا (‌رنو) از سال 1361 تا 1368 بود وي در سال 1367 در پي اختلافات با مهندس ميرزاده معاون رفسنجاني كه بخاطر رد درخواست ميرزاده بر اي گرفتن چندين دستگاه رنو ي مدل جديد كه بالطبع براي وي سود اور بود ، از طرف مهند س منصور ،‌ تصميم به مخالفت با وي گرفته بود . اتفاقا مهندس منصور كه تحصيلكرده امريكا بود در باند رفسنجاني ، محمد علي نجفي وزير آمورش عالي (‌دوره رفسنجاني ) و نيز بهزاد نبوي (‌وزير صنايع سنگين )‌بود و اتفاقا در ان سالهاي اخر جنگ چندين بار ترجمه رفسنجاني را در مصاحبه با خبرنگاران خارجي به عهده داشت. اين اختلافات و نزديكي بيش از حد و ي به رفسنجاني ونيز موفقيت درتوليد رنو ي جديد ،‌باعث شده بود كه وي مخالف زياد داشته باشد. اتفاقا وي حزب اللهي نبود ولي از نظر سياسي به خميني اعتقادداشت .
د رهر حال وي زياد روي حمايت رفسنجاني حساب مي كرد كه اشتباه محض بود زيرا رفسنجاني كسي نبود كه از شخصي حمايت آشكار كند .
به وي اتهام سو استفاده ميلياردي شد كه باعث دستگيري وي و زنداني شدن در زندان كميته مشترك شد .زيرا دستگير ي و يهمزمان با شكست سنگين نيروهاي جمهوري اسلامي در منطقه فاو ( پس از اشغال ان توسط ج.ا.) بود و اتهام جاسوسي هم بوي زده شد كه بي اساس بود
كمال خرازي سفير ج.ا. در سازمان ملل از دوستان مهندس منصور بود كه بدليل اتهام جاسوسي توسط وزارت اطلاعات ،‌ هيچ گونه كمكي به وي نكرد.
نقل اين داستان اين است كه سازمان درجريان ريز اين اختلافات بود ولي خبر بر سر اختلاف بين باند هاي رژيم و دزدي هاي ميلياردي پخش ميشد در حاليكه اختلافا ت داخلي جناح رفسنجاني بود و رفسنجاني هم اصلا در اين زمينه دخالتي نداشت .

اتفاقا به يكي از مسولين در اين مورد تذكردادم كه چراامانت در خبر رساني را رعايت نميكنيد. گفت اين جوري اثرش بيشتر است .

البته موضوعا ت ديگري هم حتما هست كه نشان از تحريف اخبار دارد .
افشاي تاسيسات اتمي

سازمان تنها جرياني است كه روي تحريم اقتصادي ايران و افشاي مسوله اتمي ايران تاكيد مي كند و همانگونه كه سيمون هرش د رمقاله ” تبعيد يها ”‌ رد هفته نامه نيويوكر نوشته بود خبر تاسياست اتمي را اسرائيل يها به سازمان دادند زيرا افشاي ان توسط اسرائيل سريعا در جهان سوم به ضد خودش تبديل ميشد .
خانم رايس وزير امور خارجه امريكا مكررا در صخبهايش اشاره به صحت اين خبر ها توسط اپوزيسسون مي كند زيرا حاضر نيست عو اقب سياسي ان را مانند ژنرال كللين پاول د رمورد عراق بهعهده بگيرد .


تنها موافقين حق حرف زدن دارند

برا ي نمونه اگربه نشريانت وابسته به سازمان رجوع كنيد و قتي كه در مورد هوادران داخل كشور نقل ميكند هيچگاه به منابع اشاره نمي كند .بسياري از دست خط ها د راين چند سال اخير د رمورد شعار نويسي تغيير نكرده است . بعني يا فرد هوادار خوشبهتانه هنوز دستگير نشده است و يا اينكه يك فرد است كه به شهرهاي مختلف سفر ميكند و اين اعلاميه ها را مي چسباند و يا اينكه سازمان بدليل اينكه كمتركسي دسترسي به آرشيو سازمان ندارند براي اظهار وجود كردن چنين شيوه هاي غيراخلاقي را بكار ميبرد.

د رتفسير ها و مقالات و راديو و تلويزيون سازمان هنوز هيچ فردي كه از سازمان تعريف نكند مشاهد ه و اثري نيست چه برسد به اينكه منتقدي يافت شود .

د ربخش اطلاعات سازمان ،‌هر روزه روزنا مه هاي چاپ تهران در عراق بود با يك روز تاخير . در ان سالها 65تا 68 اينترنت نبود و امكان دسترسي به روزنامه ها از طريق پيك سازمان در داخل مشور ممكن نبود . من حدس مي زنم كه يم ياز سفارتخانه ها در تهران اين روزنامه ها رابه سازما ن د رتركيه مي رساند و پيك سازمان انرا روزانه به بغداد مي فرستاد.
در اين بخش كساني كه با خارج سر و كار داشتند مي توانستند كل روزنامه را مطالعه كنند ولي در داخل قرارگاه و بخشهاي سازمان ،‌تنها گزيده هاي خبري كه توسط مسولين دسيت چين شده بود و هيچ گاه متنكامل نبود در نشست زورانه خواند ميشد.
د رقرار گاهها ي مختلف منجمله اشرف هيچگاه افراد دسترسي به تلويزيون سازمان را ندارند و تنها در ناهار و شام بخشهاي خبري صداي سازمان پخش ميشود . يعني اين تلويزيون با برنامه ها ي يكطرفه ،‌هم براي افراد قرار گاه در دسترس نيست.

بر خلاف تصويرهايئ كه از تلويزيون سازمان پخش ميشود ، هيچكدام ا زكامپوترها ي قرار گاه اشرف به اينترنت متصل نيستند .يعني پادگان نظامي اشرف د رسانسور كامل خبري سازمان است . اخرين نمونه ان پخش شادي ديوانه وار اعضا در اشرف براي سفر مريم رجوي به نروژ و بلژيك بود . د رحاليكه نروژ و بلژيم د ردنيا ي سياست اروپا نقش جدي ندارند . اتفاقا 2 سوال اساس د راين جا مطرح ميشود

1. چگونه بعد از 20 سال نمايندگان يك مجلس در يك كشور اروپا ئي هنوز پيام اپوزيسيون ر ا كه معتقد است دولت سايه به رسمت شناخته شده از سوي دولتهاي اروپائي است ، نگرفته اند؟

2. مگر قرار است آزادي مردم ايران توسط يك كشور اروپائي تامين شود كه شادماني مي كنند. واين موضوع جاي گريه دارد نه شادماني زيرا نشان از زير سلطه بودن ان كشور دارد .
آزادي و استقلا ل مردم ايران و ديگر كشورها بايستي توسط مردم ان كشور تعيين شود


رعايت خبر رساني درست شرط اصلي اعتبار است . شما ميتوانيد اصل خبر را پخش كنيد و بعدا در مورد ان طرف ديگر خبر را هم پوشش بدهيد و در مورد ان هم تفسير كنيد ولي اصل خبر را براي در خدمت قرار دادن اهداف سازماني يك اشتباه استراتژيك بود كه به اعتبار سازمن لطمه جدي زد. . اتفاقا يكي ا زدلايل بي اعتباري سازمان در مورد خبر رساني هم سابقه طولاني سازمان در اين مورد است.

سانسور خبري

خودكشي ها

د رسال 2002 در پست شرقي قرار گاه اشرف دختر 15 ساله اي بنام آلان محمدي بر اثر شليك گلوله كلاشينكف برروي پيشاني اش به قتل ميرشد. سازمان اين موضع را يك شليك ناخواتسه دربين اعضا خود اعلام مي كند .
چندنكته را سازمان ا زپاسخ دادن به ان طفره مي رود.

1. دختر 15 ساله در پست نگهباني چه مي كرده است ؟
اگر آموزش نديده بوده است چگونه وي را به پست فرستاده بودند ؟‌
مسو ل اين عمل كه بود است و چه برخوردي با وي شده است ؟‌ . (‌ آموزش نو جوانان در عمليات نظامي )
اگر شليك ناخو استه بوده چگو نه گلوله بجاي زير چانه د ر پيشاني وي نشسته است ؟‌ اين امر فرضيه خودكشي آلان محمدي را بشدت تقويت ميكند.
هنگام خاكسپاري آلان محمدي دستمالي بر روي پيشاني وي بسته بودند تا جاي گلوله براي حاضران مشخص نباشد.
از سوي ديگر رقيه در نشست “ پرچم “ به شركت كنند گان مي گويد:
اگركسي در اشرف خودكشي كند لياقت خاك شدن د راشرف را ندارد قبلا 10-15 نفر اينكار را كردند و د ربيرون اشرف خاك شده اند.

تناقض د رمورد كشته شدن سعيد نوروزي كه خانو اده وي در كانادا هستندو تا قبل ا زطرح موضوع قتل وي توسط ،سازمان ،‌انها به اين مسئله نپرداخته بود ، نيز نمونه اي ديگر ا زناپديد شدن ها ، كشته شدنها مي باشد كه تا كنون مسولين سازمان حاضر نشدهاند د رمورد ان توضيحي به خانواده ها و افكار عمومي بدهند.

نمونه ديگر ترور كردن فرد ناراضي

در سال 2000 . رضا صاف نيا د رزمان فرماند هي رقيه د ر علوي (‌ارتش )‌و فرماندهي مستقم اسد اسدزادهؤ‌عضو ارتش بو ده است ،‌ برا ي يك سلسه عمليات ايذائي كاتيوشا به همراه 30 نفر ديگر همراه با 3 قاطر كه برروي هر كدام 2 تا كاتيوشا حمل ميشده است از با لا ي مرزمهران روبروي ايلام داخل خاك ايران ميشوند . د رموقع تجمع د رهنگام برگشت ، صداي شليك گلوله اي ايد . رضا صاف نيا را به عنوان نفودي كه قصد فرا ر داشت مورد اصابت گلوله قرا رمي دهند. شاهدان عيني منجمله حميد قنبري (‌نو جوان اعزامي به عراق ) ميگويند . رضا صاف نيا در حاليكه روي قاطر انداخت شده بود و به عراق بر گردانده ميشد مرتب ميگفت “ نامردها منو زديد. “

بازديد هيئت امريكائئ ا زاشرف

در بهمن 68 يك هيئت از كنگره امريكا به سرپرستي مروين دايملي امريكائي برا ي بازديد قرار گاه اشرف امده بودند.
صبح به ما گفته شددر سر صبحگاه لباسهاي نوي خود ر ا بپوشيم.د رهمين زمان تانكها در كنار تعميرگاه روشن شده بودند .گه تازگي د اشت . جنبش و جوش زيادي در اشرف به چشم
مي خورد . هيچگاه علت اين فعاليت به اعضا گفته نشدزيرا مي دانستند كه اين موضوع دافع شديدي دارد . . .
مصطفي طباطبائي كه ا زگردان ما براي كار ترجمه رفته بود مي گفت كه امريكائي ها درتعميرگاه تانك از “زبلي “ زنان تعجب كرده بودند. وي گفتؤ سازمان زناني را كه انگليسي بلد بودند براي ان روز به تعميرگاه برده بودند.

سازمان مانند خميني معتقدند كه تعهد مهم است نه تخصص. به همين دليل هم اقاي طباطبائئ كه را خلبان بود را به آشپزخانه براي كاركردن فرستاده بودند و كساني را كه مكتبي بودند براي يادگير ي فن خلباني به عراقي ها معرفي كرده بودند. اينها همه نوعي ضايع كردن حقوق انسانهاهست زيرا تخصص ها هرز مي رود .

گزارش نويسي ( جاسوسي ديگر افراد)

تمام افراد تشكيلات موظف بودند كه روزانه نسبت به كارهائي كه كرده اند و بحث هائي كه با ديگران د اشته اند و يا ازديگران ديده و يا شنيده اند گزارش بنويسند. د رحالي كه نشست هفتگي بود و درانجا همه از يكديگرانتقاد ميكردندو نسبت به مسائل پيرامون نظر مي دادند.
سازمان بهمين دليل خيلي سريع متوجه انفعال و يا مسئله دار شدن افراد ميشد و با انها بر خورد مي كرد . يكي از دلايلي كه انشعاب در سازمان صورت نگرفت اين بود كه مخالفان قبل از اظهار نظر اخراج ويا دستگير مي شدند.

نكته منفي ديگر در مورد گزارش نويسي ، عدم اعتماد و شك كردن به ديگر افراد گروه بود زيرا درز خبر منفي و مور د انقتاد قرا گرفتن بخاطر صحبت هاي دوستانه ، كار ساده اي نبود

در همين رابطه محمد رضا بزرگيان معروف به حنجره طلائي مسول تبليغات د ربازيهاي قرارگاه ، چندين مورد گزارش در موردمن نوشته بود . حسين اديب ( فرمانده لشگر )مجبور شد كه يكي از اين نوشته ها را به من نشان بدهد. موقع رفتن از قرار گاه جهانگير من را به دژباني درب اشرف آورد و در راه اين را به وي گفتم هم خجالت كشيد و هم تعجب كرد. زيرا اوي موقعيت مرا در سازمان نمي دانست .


اصرار سازمان بر نگهداشتن سميه محمدي

#. در تمامی پروسه مصاحبه هاي افراد سازمان با نيروهاي امريكائي يک نماينده از جريان رجوی در انجا حضور داشت .
حضور بهزاد صفاري مسول قضائي سازمان در اشرف كه د رسال 2004 در هنگام مصاحبه سميه محمدي ( اعزامي از كانادا )‌ با مسو لين سفارت کانادا در اردن طی نامه ای عليرغم درخواست مكرر انان براي تنها گذاشتن سميه توجهي نكرده است . اصل اين گزارش در اسناد منتشر ده دولت كانادا موجو د است. . سميه محمدي بدليل اقامت در اشرف موقعيت مهاجرت خو د در کانادا را از دست داده است د ر حاليکه مسول سازمان رسما به پدر وی قول داده بود که مسله مهاجرت وی را سازمان پيگير ي مي كند. سميه محمد ي هيچ گونه مدرك قانوني ندارد كه بتوان براي وي ويزا ي كانادا درخواست كرد.

پخش مصاحبه با سميه محمدي درحالي كه مانند مصاحبه هاي اوين فرد سوال كننده چهره اش نشان داده نمي شود . انها عكسهاي سميه را در حال عمليات نظامي و شستن تانك نشان ميدهند در حالي كه د رفيلمهاي مربوط به ندا حسني ( قرباني آتش جهالت ) را كه مصرف خارجي دارد روي تانك نشان نمي دهند گه ا زوي يك چهره معصوم نشان بدهند كه براي ازادي مريم رجوي خودش را سوزاند.
د راين ويدئو سيمه از كتابخانه رفتن صحبت مي كند واينكه د رانجا بسكتبال هم بازي ميكند و.سميه مي گويد كه تحصيلكره كاناداست كه درت نسيت زيزرا وي تنها دو سال در دبيرستان در مانادا درس خوانده است و دپيلم هم دريافت نكرده است . اين شيو ها را سازمان براي فشار اوردن رو حي و سو استفاده از كساني كه از داخل ايارن به سازما ن پيوسته بودند استفاده مي كند و مسولين سازمان با تحسين به مكساني كه زندگي بورژوازي را در غرب رها كرده بودند و به اشرف امده بودند را وسيله اي براي تحقير كساني كه ا زداخل ايران امده بودند و نسبت به سازمان انتقاداتي داشتند ، كرده بود . يعني به انان ميگفت بايد خيلي خوشحال باشي كه ما تورااز ايران نجات داده ايم و الان در جمع ما هستي و با مقايسه فرد خارج كشوي به سازمان خيلي بدهكار هستي.
در يك نمونه ايوب نامي بود كه در امريكا در پيتزا فروشي كار ميكرد وي بيشرت اهل زيبايد اندام بود تا كار ايدئولوژيكي . برخي مسولان براي تحقير ديگران به فداكار يوي اشاره مي كردند . صرفنظر از اينكه نيت وي چه بود كه البته وي برا ي كوتاه مدت امده بود ولي بعد ها كه به امريكا رفتيم و زندگي ماشيني در ديناي سرمايه داري و بيرحم آمريكاي شمالي را ديديم دريافتم كه اتفاقا براي اين افراد حضور چند ماهه در اشرف بهترين دروان زندگيشان بود كه به عنوان مرخصي از ان استفاده ميكردند .

ملي كاري و مصادره

يك كلمه اي در روابط و مناسبان سازمان بود بنام ملي كار ي بود كه شامل كسي ميشد كه در روز مسول انجام يك كار خدماتي در انجمن ها ي سازمان بود مانند تهيه غذا . كار داوطلبانه تشكيلاتي ، اين لفظ بعد آدر زندان هم استفاده شد . بعدها سازمان د رمسير مبارزه و افزايش سركوب خشونت بار كه مردم را از سازمان جدا كرده بود . سازمان با كمبود امكانات مالي و تداركاتي روبر و شد لذا به اعضا دستور داده بود كه مي توانند پول را از بانكها مصادره كنند . همچنين انها مي توانستند اتوموبيلها را براي عمليات و يا فرار از صحنه درگير ي با استفاده از اسلحه مصادره كنند. بالطبع بعد از خروج از صحنه ،‌اعضاي تيم ،‌ماشين را در كنار خيابان برا ي صاحب ماشين پارك مي كردند كه مشكلات عديده اي براي اين عده داشت.

به مرور زمان و با دستور خروج نيروها ازا يران به خارج ا زكشور،موج خروج هواداران ا زكشور اغاز شد( سال61 ). در اين سال دادستاني اوين توانسته بود تا رده هاي دوم سازمان نفوذ كند و مبلغي برابر با 7 ميليون تومان كه دران زمات معادل 100 هزار دلار بود را جمع آور ي كند. در اني مرحله غداي بعضي از خانه اي تيمي از آشپزخانه اوين تهيه ميشد .
يكي از مسولين اين عمليات هادي درخشنده بود .
حضور پناهندگان در اروپا و نيز حقوق حداقل پناهندگي باعث فشارهاي زيادي بر روي همه پناهدگان ميشد . عدم امكانات مالي بعضي از اعضا و هواداران و بسياري از پناهندگان با هر گرايش سياسي و اجتماعي را وادار مي كرد كه بدليل كمبود مالي در فرو شگا ههاي بزرگ مواد غذائي را برداشته و در همان فروشگاه بخورند و يا مخفيانه به بيرون منتقل كنند. بالطبع اين روش غلط ايرانيان پناهنده در دوران آغاز پناهندگي تاثير بسيار بدي بر افكارعمومي و نيرو ي پليس كشوهاي اروپائي داشت . كمتر پناهده اي از ان دوران است كه پرونده اي در پليس بدليل دزدي از فروشگاه نداشته باشد. .

متاسفانه بعد از مدتي اينكار خط سازماني (‌مجاهدين )‌ شد و ديگر بسياري از هواداران از بيان كردن “ملي كردن “ هم هيچ احساس بدي نمي كردند. مثلا د ربعضي از كشورها سازمان نيروهاي جوان را براي استخدام به عنوان صندوقدار فروشگاهها فرستادند. بعد ا افرا د سازمان مي توانستند وسايل زيادي را بدون پرداخت و يا پرداخت يك جنس ولي برداشتن چندين جنس از فروشگاه خارج كنند.
متاسفانه بعد از سفر مسعود رجوي به عراق و شروع كمكهاي مالي به سازمان ،‌اين سنت غلط همچنان كم و بيش تكرار مي شد .اگرهم تكرار نشود افراد همچنان در نقب به گذشته ها با افتخار از ان ياد مي كنند زيرا معتقدند حق انان بوده است و البته استدلال هم براي ان دارند. زيرا حركت غلط بدون تئوري توجيه ممكن نيست.


من د رمقامي نيستم كه برا ي پناهندگان راه درست و غلط را نشان دهم ولي برا ي يك سازمان سياسي مدعي انقلابي گري و اسلامي چنين توجيهاتي بشدت نشان از مشكلات جدي راهبردي و تفكري دارد.



كمك مالي جمع كردن

همزمان سازما ن د رپاريس و اروپا شروع به جمع اوري كمك مالي كرد . اعضا د رسرما و گرما شروع به برخورد با مردم كردن و د رخواست دريافت كمك مالي از مردم محلي و توريست ها با نشان دادن عكس فرزندان شهداو نيز عكس اعدام شده ها كردند.
بعد ا ز مدتي اينكا ر يك سنت شد . به عنوان نمونه خانم “ ا“ مي گويد من د رفرانسه روزي 1000 يورو كمك مالي جمع ميكردم ولي بعضي از روزها مسول ما اگر اين پول كمتراز 1000 يورو بود طوري برخورد ميكرد كه انگار باقي اين پول را من برداشته بودم و به من انتقاد ميشد. خانم
“ ا“ كه اكنون د ركانادا زندگي ميكند و با سازمان ارتباطي ندارد.

بعد از شروع كمك هاي صدام ،‌ سازما ن هم چنان اين سنت را ادامه داد زيرا اين تنها راهي بود كه ميتوانست در پاسخ ان عده از هواداراني كه ريخت و پاش هاي ميليوني را مي ديدند، ولي نمي توانستند در تغيير اهد اف سازمان شك كنند ، باشد. به عنوا ن نمونه هزينه وكالت ازادي مريم رجوي و 16 نفر ديگر ا زاعضاي سازمان در فرانسه بالغ بر دو ميليون و دويست و سي هزار پورو شده است . همچنين رقمي برابر 1000000دلار هزينه پرونده تهمينه مسول سازمان
د رآمريكا شده است كه اكنون با مچ بند الكترونيكي تحت نظر اف. بي .آ ي تردد ميكند.
وثيقه گذاشتن 500 هزار دلار ي نقدي برا ي آزا دي موقت زينب طالب جدي در اكتبر 2006 د ر
نيو يورك نشان از دسترسي به كمك هاي خارجي دارد.
مهدي ابريشمچي در سيماي سازمان نيز چند روز قبل گفت كه تمامي پولهاي سازمان وارتش و راديو و تلويزيون را هواد اران ”مقاومت “ مي پردازند. اتفاقا لازم است كه سازمان صورت جساب هزيه هايشر ا براي شفافا سازي اعلام كند تا مشخص شود كه امكان پرداخت چننين هزينه هائي مانند 5 هزار نفر بدون حمايت خارجي امكان پذير نيست.


دكتر حسن رادبين د رهنگان پيوستن به سازمان ، از بانكهاي ايتاليا براي سازمان پول مي گيرد . از انجا كه اين افراد فكر نمي كردند كههيچگاه زنده خواهند ماند و يا در صورنت زنده مانده به ايران خواهند رفت ،فكر بازپرداخت را هم نداشتند واين مشكلات جدي براي حضور احتمالي اانان و بر گشتن انان در كشور مبدا بوجود مي آورد.

حميد سياه منصوري
مدت 10 سال است از كانادا به عراق رفته است . وي بعد از چند سال تصميم ميگرد كه زندگي عادي داشته باشد ولي از انجا كه مبلغي در حدود 40 هزار دلار از محل كارتهاي اعتباري خود قبل از ملحق شدن به سازمان براي سازمان گرفته بود ، ديگر با توجه به اين عمل غير قانوني ، فكر مي كرده كه امكان بازگشت به كانادا ر ا ندارد، بعد از صحبتهاي زياد ، مسولين سازمان به وي اتاقي د روسط اشرف مي دهند كه در ان تلويزيون و وسايل زندگي معمولي بوده است . متاسفانه مسولين به اين اتاق ”اتاق فساد “ مي گويند زيرا در روابط مناسبات سازمان نيست و حميد با تلويزيون ميتواند تلويزيون عراق و چند كشو رديگر را ببيند.
بسياري از جوانان بعد ا زتاريكي شب به اتاق حميد مي رفته و تلويزيون نگاه ميكردند .

بسيار باعث تاسف است كه سازمان به حميد و حميد ها اطلاعات درست نمي دهد زيرا كانادا د رصورت اعلام ورشكستگي، بدهي افراد بعدا ز7 سال پاك ميشود. (اگر چنين كاري به قصد كلاهبرداري هم بوده باشد، پليس كمتر دنبال انرا مي گيرد ). بنابرا ين جرم تلقي نشده و پليس انرا پيگيري نمي كند. اعزام حميد كه يك كانادائي است به كانادا بسيار كار ساده اي بوده است .
عدم همكاري سازمان و اطلاع رساني برا ياتخاذ انتخاب آگاهانه يك كار غير اخلاقي است.

در هر حال حميد در صورت تمايل مي تواند با يك وكيل تماس بگيرد و مشكل امدنش را حل كند .

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين بخش 9

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق -بخش نهم


Saeed Soltanpour
17 Nov. 06
سعيد سلطانپور

سانسور خبري

در سال 65 د رتركيه بودم كه محمود (‌شهباتعلي حسيني ) گفت مي خواهي براي زيارت به عراق بروي ؟ پذيرفتم . به فاصله 2 روز پاسپورت ديگر ي كه سازمان برايم درست كرد م به عراق رفتم در مدتي كه د ربغدا د بودم تقاضاضا ي ديدار با سيامك گيلاني را كردم . مسولين سازمان گفتند وي در ماموريت است . قبل از برگشتن به ايران نامه اي به وي نوشتم كه د ران از جنگ مبارزه د ر راه خدا از وي قدرداني كرده بودم . سالها بعد كه سيامك را د ركانادا ملاقا ت كردم به من گفت كه اين دست نوشته را هيچگاه سازمان به وي نداد ه بود .

با توجه به سهولت تردد اعضاي سازمان د رتركيه ،‌و با توجه به اشتياق مادر سيامك ،‌بعد از بازگشت به تهران ،‌ به وي توصيه كردم كه به تركيه برود و تقاضاي ديدار با با سيامك رااز طريق سرپل سازمان د رتركيه بكند. مادر سيامك باتفاق خواهرش به مدت يك ماه در تركيه در هتل ماند ه بود ند ولي حتي موفق به صحبت با سيامك نشده بود چه برسدبه ديدار با وي . مادر سيامك از محل حقوق بازنشستگي همسرش زندگي ميكرد و قرض كردن براي ديدار فرزند ، ارزش ان را براي وي داشتو مسولين سازمان به وي گفته بودند كه و ي د رماموريت است . در حالي كه بعد ها كه سيامك بعد از فروغ جاودان باتفاق همسرش ( آذ ر‌و برادرش كيوان ) به پا كستان فرستاده شد ه بودند گفته بود كه به وي امدن مادرش را در تركيه اطلاع نداده بودند . (نامه ي سيامك را 2 سال قبل منتشر كرده ام ) . با توجه به امكانات سازمان در ان سالها و همكاري سازمان امنيت تركيه با سازمان ،‌اعزام سيامك كار بسيار پيش پا افتاده اي بود.

با مطالعه نمونه هاي رفتاري سازمان ميتوان نتيجه گرفت كه سازمان از گفتگوي خانواده ها با اعضا واهمه داشت . زيرا ديدارها و گفتگوها انتقال ديدگاههاي جامعه در مورد حاكميت و جنگ مسلحانه و سازمان را داشت كه در تضاد كامل با سلطه خبري سازمان در مورد انتقال خبر به اعضا بود . انها مي خواستند همه نيروها را در خلا قرا دهند سازمان تلاش مي كردتا افراد
متعلق به رهبر ي باشند كه نوعي استثمار فكري است.

نمونه ديگر ، مسعود كرمي اهل گچساران بود كه به عراق آمده بود (سال 68 ) برادرش از آلمان چند بار تماس با سرپل گرفته بوده بود بوي گفته بودند كه وي در آموزشي است امكان تماس ندارد. كه چنين خبري درست نبود. زيرا در ان زمان بخصوص اصلا آموزشي در كار نبود.

تجربه شخصي
در اين گزارش تا كنون سعي كرده ام كه مسائلي را كه بر خودم
گذشته بود را ذكرنكنم و به ديده ها و شنيده هاي ديگران اكتفا كنم و لي در اينجا تجربه شخصي من ، گه مسير زندگي مرا عوض كرد را نقل مي كنم.




زنان كه وضع حمل كرده اند از نظر روحي نياز به مراقت و محبت بيشتر ي دارند زمان بحراني براي انان هست. ترك فرزندو همسر كار ساده اي نيست و لي در ان زمان اين موضوع عمق وابستگي به يك جريان و اعتقاد به مبارزه را نشان مي داد

من همسر م را باتفاق فرزندم كه يك ماه شده بود براي ماموريت سازماني به عراق ترك كرده بودم. بليط هواپيما نبود مجبور بودم كه زميني به تركيه بروم. فكر ايست هاي بازرسي در سرراه مخصوصا سه راه خوي بدجوري كلافه ام ميكرد. اتوبوس خطرش بيشتر بود تا تبريز را با اتوبوس رفتم و از انجا با سواري راهي مرز شدم.
البته بعد از مرگ خميني فاطمه رمضانپور مسول سازمان امنيت سازمان به من گفت تو بايد ايران برگردي و ما تا چند ماه ديگر خودمان به ايران ميائيم و بهم مي پيونديم . چنان جدي ميگفت كه ته دلم قرص بود كه سازمان مي ايد . بعد از بازگشت د رزمان مرگ خميني ديگر جانب احتياط را هم كنار گذاشته بودم و از مخالفت خودم در پادگان چندان ابائي نداشتم. بعد از دو هفته پيامهاي راديوئي براي من در هسته هاي مقاومت هر شب تكرار ميشد كه با رمزمي خواست كه به تركيه بيايم .


حميد و فاطمه رمضانپور سعي كردند من را برا ي ماندن د رعراق راضي كنم ولي من از موضع خود كه من د رعراق كار ي ندارم همانطور كه در ابتدا هم گفتم من درايران فعاليت ميكنم. گفت تو را به يك كشور ي مي فرستيم در انحا با انجمن فعاليت كن . قبول نمي كردم . آن چند شب غوغائي درونم بود. ياد اوين و شكنجه ها و خاطرات ان زمان ،‌دوستاني كه اعدام شدند و امكان لو دادن زير شكنجه مورا بر تنم راست مي كرد از سوي ديگر وجدان اخلاقي در مورد ازار ديگران بخاطر من و و دوري از ايران و خانواده و دوستان خواب راحت را از من سلب كرده بود .
شبها را با وضو و قران خواندن مي گذراندم و از خدا مي خواستم كه خوش منرا راهنمائي كند. شبي كه بليط هواپيما را برايم اوردند كه به تركيه برگردم. گفتم مي مانم. حميد كه خوشحال شده بود گفت قول ميدهيم همسرت را پيش تو بياوريم.

قبل از اينكه رسما به ارتش موسوم به آزادي بخش بپيوندم
د رمدت اقامتم كه گاها به چند هفته هم نمي رسيد ، ا‌ زمقر سازمان در بغداد مستقيم با تهران تماس ميگرفتم . بار آخر هم به خانواده ام گفته بودم براي ماموريت به اهواز و منطقه جنگي مي روم ولي بعد از اينكه مسول بخش اطلاعات سازمان ،‌ ‌فاطمه رمضان پور ( سرور)‌ به من گفت بنظر مي ايد تو لو رفته اي در عراق بمان ،‌ من اصرار داشتم كه من به ايران برميگردم حتي اگراعدام بشوم زيرا غيبت من و مرخصي من طولاني ترميشد . و اين براي سربازان د رپادگان كه مسول حضور و غياب بودند مشكل جدي ايجاد ميكرد . من به عنوان يك مجاهد حاضرنبودم كه كسي بخاطر من مورد اذيت و ازار قرار گيرد . هر چند حميد مسول بخش ارتش ميگفت بگذار انها هم بها بدهند . گفتم ما توده ا ي نيستيم ، انها اگركمكي كرده اند بخاطر روابط و دوستي بوده است نه بدليل اينكه انان مي خواستند به يك مجاهد كمك كنند.د رضمن ا زنظر اخلاقي رها كردن زن و فرزند و رها كردن انان در ايران هم غير اخلاقي است و هم برا ي سازمان دافعه دارد .


علني شدن بعد از سا لها مخفي كاري

تا بحال هر كه را ديده بودم اعضائي بودند كه اسم مستعار داشتند و اقامت در خانه هاي امن سازمان در بغدا د و تركيه و ديدن ويدئوهاي طولاني مسعود رجوي وبرنامه هاي ضبط شده تلويزيون سازمان كه نشان از شور و نشاط و محبت و شادي بود.
اصولا د رشرايط مخفي سعي بر اين است كه تا حد ممكن سوال كمتر پرسيده شود واطلاعات كمتر داشته شود زيرا اطلاعات كمتر،‌ تحمل شكنجه را راحت تر ميكرد .. بنابر اين از سر ايرادات و اشكالات بسرعت مي گذشتم. باور كامل به سازمان و مسعود رجوي به عنوان تنها اميد از من يك پياده نظام سا خته بود كه فكر ميكردم بر عيله جنگ طلبي خميني مبارزه مي كنيم د رحالي كه خودم پياد ه نظام ماشين جنگي رجوي بود م كه ممكن است د رراه انداختن ان نقش اصلي را نداشتيم ولي در متوقف كردن ان نه تنها تلاش نكرديم بلكه در سرعت بخشيدن به ان هم مي كوشيديم .

اتفاقا علني شدن من راهي بود كه خدا برا ي من گشود تا از نزديك فرق بين تلويزيون و زندگي واقعي را بفهم.

هيچگاه صحنه اي را كه به محض اينكه اتوبوس مر ا جلوي لشگر 37 پياده كرد و داخل محوطه لشگر 37 كه اندازه حياط دبستاني بود كه د ر كودكي به ان مي رفتم را فراموش نمي كنم . اخر هاي شهريور بود ساختما ن قديمي به سبك خوزستان . غروب 5 شنبه بود و بچه هاي لشگر تعطيل بودند ،‌ عده اي روي نيمكت با لباس فرم در كنار حوض نشسته بودند . غم و نا اميدي را مي شد در فضا حس كرد.

اتفاقا اشتباه بزرگي كه كردم اين حس را در گزارش روزانه نوشتم و از ان به عنوان نمونه جامعه اماري با ايران مقايسه كرده بود م كه زنگ خطر را برا ي مسوان به صدا در اورده بودم.
بعد از چند روز براي مريم(‌رجوي )‌ نامه انتقادي در رابطه با شيوه بر خورد ها ودو گانگيها نوشته بودم . روزهاي اول فكر مي كردم كه سازمان اينها براي ايده گرفتن و پويائي تشكيلات مي خواهد بعدا دريافتم كه اين شيوه رو كردن افكار افراد به سازمان بود تا بتوانند وي را كنتر ل كنند . اتفاقا تمامي اين گزارشها همه پرونده شده بودند .

حميد به من گفته بود هر كس از تو پرسيد كي با سازما ن آشنا شدي بگو بعد
ا زفروغ جاودان . گفت د ر برگه تو هم همين را مي نويسيم.

حتي زهره معاون لشگر و ‌حسين اديب ،‌ هم از اينكه من از سابقه من واينكه من ا زمعدود افسران بخش اطلاعات سازمان در داخل كشور بودم خبر ي نداشتند .

قرار بود به تهران تلفن كنم و اوضاع را جويا شوم . حميد گفت رفتي
قرا ر گاه بگو انجا ترتيب تماس را مي دهند . از انجا كه قبلا همه چيز برا ي من رديف ميشد و كاملا برنامه ريزي شده بود ،‌بهمين دليل بر اساس اعتماد به سازمان قبول كردم . يك هفته اي گذشت هيچ خبر ي نشد . به فرمانده گرو هان بهزاد گفتم قرار بود تلفن بزنم ،‌ گفت دنبال ميكنم وي بعد از 3 هفته با لحن خشك و طلبكارانه اي گفت از عراق كه نميشه به ايران تلفن كرد .
. 65 روزي گذشت د راين فكر بودم كه چه بر سر خانواده ا م امده است كه نيامد ه اند.. شب بود روي تخت دراز كشيده بودم كه بهزاد امد و گفت خانواده ات مي خواهند برگردند ايران بيا برگه تردد بگير فردا برو بغداد مي خواهند به تو تلفن كنند. گفتم كي امدند كه حالا مي خواهد برگردند.؟‌ چيزي نگفت.

صبح رفتم بغداد به شماره تلفن داده شده تلفن كردم . تلفن بقالي بود . تركي هم بلد نبودم بالاخره مغازه دار انها را پاي تلفن اورد. همسر م و مادرم بود ند گفتند داريم برميگرديم ايران. گفتم شما كي امديد ؟‌ ، مادرم گفت تو چرا تلفن نمي كني ؟‌از انجا كه هنوز به سازمان ايمان داشتم گفتم كه اينجا امكانات كم است نمي شود تلفن كرد . شما بر نگرديد ايران تا من بگويم همسر م بياد اينجا . مادرم گفت:‌ سعيد من تو را از اوين بيرون اوردم. “ حالا هم خودت بايد بيائي زنت را هر كجا مي خواهي ببري“ . من وي را دست هيچ كسي نمي دهم.
گفتم و يي ا به ايتاليا مي فرستم .
در ضمن اينجا لازم است از مهمان نوازي هاي ترك ها از پناهندگان ايراني تشكر كنم كساني كه پناهنده بودند ميدانند ان ها چقدر به ايرانيها محبت كردند.

به دائي همسرم د رايتاليا تلفن كردم و گفتم برا ي همسرم دعوت نامه بدهد تا وي به ايتاليا برود تا خيال خانواده ها اسوده باشد.

به سعيددوستم در آلمان از باقر زاده تلفن كردم وخواستم كه پول براي قاچاقچي جور كند تا همسرم را به ايتاليا برسانيم.
سعيد ا ز انسانهاي باشرف است كه هر چند هنوز كاملا از سازمان نكنده است و لي متعصب كور هم نيست . وي يك دوست واقعي هست . اتفاقا يكي از دلايل اصلي منتشر نكردن حقايق و روايتها د رمورد سازمان ،‌حس دوستي و محبتي بود كه به اين عزيز داشته و دارم .هيچگاه سعي نكردم با وي در مورد ريز اين مسائل تلخ صحبت كنم تا وي را مسئله دار تر نكنم. زيرا به دوستي ها هميشه بر ت راز ايدئولوژي معتقد بوده و هستم.
بسياري از فعاليتهاي ما در سازمان د ردروان دانشكده و زندان و بعد هم خروج وي ا زايران و پناهندگي المان با هم بود.

من نامه اي برا ي همسرم د رتركيه از طريق پيك سازمان ارسال كردم . علت مبارزه را كه همانا سعادت كودكان آينده ايران و صلح و ارامش بود را نيز توضيح داده بودم .
جوابي از انها نمي آمد .

. تا اينكه روزي با افشين ابراهيمي (‌مهدي )‌ د رمورد انتقال همسرم به ايتاليا صحبت كردم وي در حالي كه صندليش را به عقب هول داده بود گفت مگه سازمان ،‌. سازمان ملل هست كه نيرويش را براي كار هاي پناهندگي بگذارد و زن تو را بياور د .
بهش گفتم ببين مردك ان زماني كه مسعود با پيكان جوانان زرد رنگ د ردانشگاه صنعتي تردد مي كرد و علي با با و محمدرضا وشاق با موتور هونداي 125 از وي محافظت ميكردند اين ما بوديم كه از سازما ن د رمقابل چماقدارها دفاع ميكرديم كه مسعود توانست سالم از دست چماقداران حزب اللهي خارج شود. ان موقعي كه تو معلوم نبود كجا بود ي اين ما بوديم كه مسعود توانست از ترمينال خزانه در سال 58 سالم خارج شود. تنها زمان يكه سازمان توانست در جنوب شهر تهران مراسمي داشته باشد. حالا تو ،‌زنت كنارت هست از سازمان تون صحبت مي كني و درس مبارزه به من مي دهي . من پول قاچاقچي را خودم مي دهم فقط ادم مطمئن مي خواهم كه انها را سالم تحويل بدهند.
سر اين موضوع به حسن اديب شكايت را كردم و. گفتم حالا كه سازمان نمي تونه انها را بفرسته من خودم ميرم و ترتيب اعزام انها را مي دهم و بر مي گردم.

حسين اديب گفت راه تركيه بسته است ؤ نمي شود تو را بفرستيم. . به وي گفتم من چندين بار است كه به عراق مي ايم و به تركيه بر مي گردم چطور ي راه بسته است؟‌
حسين اديب رنگش پريد گفت “ تو مگه قبلا اينجا بودي مگر بعد از فروغ با سازمان اشنا نشدي . ؟ كمي از داستان خودم را تعريف كردم . گفت خوب كارت را درست ميكنم.

يكروز بهزاد مرا خواست و پروند ه ا ي را نشان دارد كه پر از گزارش عليه من بود . مثلا من در جواب رضا كه گفته بود ما حمله كنيم پاسدارها فرار ميكنند .گفتم چه كسي اينها را به تو گفته ؟ انها مقاومت خو اهند كرد ‌. به بهزاد مقداري از سابقه خود را گفتم. بهزاد گفت ولي تو اين حرفها را نبايد جلوي ديگر بجه ها بزني انها نمي دانند. بوي گفتم در سالن جمعي من مي گم كه اشتباه كردم و نبايداين حرفها را مي زدم.

بهزاد گفت نه نه و‌تو چيزي نگو من خودم با بچه ها صحبت مي كنم..
ان زمان هنوز متوجه عمق دو روئي و سياست بازي سازمان نشده بودم و نمي خواستم بپذيرم كه انحراف در سازمان بسيار عميق و ريشه اي تر ا اني است كه من مي ديدم.

هر روز كه مي گذشت متوجه دوگانگي در سازمان ميشدم .

وقتي در ايران مصاحبه جداشده ها را كه بر عليه سازمان صحبت مي كردند مي ديدم از يك موضوع تعجب ميكردم كه چگونه ميشود در “ارتش ازادي” بود و در يك محيط نمونه ا زجامعه بر طبقه توحيدي بود و از روابط انساني بر خوردار بود ولي در اسارت بر عليه ان حرف زد . حتي اگر سخت ترين شكنجه ها استفاه شده باشد زيرا شرايط سخت و شكنجه هاي غير قابل تصور و غير انساني را ديده و تجربه عيني داشتم ولي ديده بود م كه بسياري از افراد لب از لب نگشودند و حتي با اينكه بسياري از مطالب انها توسط اعضاي بالاتر لو رفته بود همچنان بر مواضع خود ايستادگي كرده و كشته شده بودند. د رحاليكه تمامي دستگيرشدگان د زسالهاي بعد ا ز65 ، اطلاعاتي كه باعث ضربه به نيروي سازمان بشود نداشتند زيرا انها ا زعراق اعزام ميشدند و د رداخل ارتباط چنداني نداشتند. براي تماس با سرپل كه د رخارج بود هم از تلفن مغازه ها استفاه مي كردند .شايد بتوان گفت تشكيلاتي هم در داخل وجود نداشت كه لو برود.
در حقيقت سازمان بر روي دروغ جلو مي رفت .

نزديكي با مخالفان

تا ان موقع بر عكس ايران كه سعي ميكردم تمامي اطلاعات رژيم را بدست اورم ، در سازمان ،‌سياست حداقل اطلاعات را رعايت مي كردم مثلا حتي تعداد افراد گروهان خودمان را و اسامي انها را نميدانستم تعداد .ماشين ها رانمي دا نستم هر چند سازمان بعد از فروغ همه افراد را با اسم اصلي معرفي ميكرد به بهانه اينكه نياز به مخفي كاري نيست و رژيم د رحال سقو ط است . بدين ترتيب تمامي بچه ها مي سوختند . باضافه اينكه تمامي افراد پيوسته د رهمان بدو ورود مورد مصا حبه رادئويي قرار ميگرفتند .
بعد از اينكه متوجه رياكار ي مسولين سازمان شدم مجبو رشد م به مخالفان نزديك تر شوم و با تبادل اطلاعات ، نحوه زنده ماند ن و سالم ماندن را دريابم . بدون تبادل همكاري امكان ديوانه شدن و ايزوله شدن بود.

بخاطر شو خ طبعيم با بچه هاي گردان خودمان دوست بودم. پيدا كردن افراد ي كه با سازمان
د رتضاد بودند زياد كار سختي نبود . مشكل اعتماد كردن انها به من بود . اسراي پيوستي دريافته بودند كه اهل گزارش نويسي نيستم . ا ز شيو ه هاي ضد اطلاعاتي استفاده كردم . به نظرات سازمان در مورد اعضا ي دسته مان دسترسي پيدا كردم . به عنوان نمونه يك مورد نوشته مهدي را خواندم كه نوشته بود سعيد بخاطر سابقه اش انتقادات درستي ميكند ولي بايد وي را بنوعي بدهكار كرد . با در مورد علي سالاري نوشته بود وي را با دادن مسو ليت ، اين تصور را كه مهم است برايش ايجاد كنيد. در هنگام صاف كردن زمين پشت اسايشگاه 15، علي مسول فرغون ها شده بود كه خا ك هاي ان فرغون ها را بايد با نظر وي در حفره بعدي خالي مي كرديم . اين مطالب را افشين ابراهيمي از از فرماندهش گرفته بود.


وقتي انسانيت نمرده است

در اين موقع يكي از محبت هايي كه در حق من شد و آزادي راحت خود م را از سازمان مديو ن وي ميدانم با جواد رئوفي نژاد كه از هلند بود . بعد ا هر چه سعي كردم باجواد با آدرسي كه به من داده بود تماس بگيرم و تشكر خودم را از وي بيان كنم . هيچگاه موفق نشدم .اميدوارم كه وي در سلامت باشد و هيچگاه خوبي و انسانيت وي را فراموش نخواهم كرد.

با و ي داستان خودم و خانواده را گفتم . جواد تعريف كرد كه وي اولين نفري بود ه كه از سازمان تقاضاي رفتن كرده بود . در انموقع در كردستان عراق بوده اند. و ي ادامه ميداد“ مهدي ابريشمچي جلوي همه اعضا د رنشست مرا بخاطر تقاضاي رفتم تحقير كرد . من تمامي تحقيرهارا پذيرفتم و رفتم.“
جواد به هلند رفته بود وبعد از چند سالي بر گشته بود وي مي گفت من در هلند مي پوسيدم. وي يكي از بهترين شطرنج بازهاي قرار گاه بود ....
جواد گفت اولين كاري كه مي كني به مسعود هيچ چيزي نگو به هر كسي حتي مريم بگوئي اشكال ندارد ولي به مسعود چيزي نگو كه نمي گذارند بروي

مسولين هم مي خواستند نظرات من را داشته باشنداز من مي خواستندكه فعالتربر خورد كنم و پيشنهاد بدهم. جواد گفته بود سعيد اين پيشنهادات و انتقادات را سازمان براي كنترل عقايد ميخواهد نه براي خلاقيت سازمان . .سعي كن در مورد مسائل بي ضرر بنويسي . به همين دليل من پيشنهاد ميكردم كه مثلا جاكفشي در جلوي اسايشگاه درست شود تا پوتين ها مرتب باشد و يا نان براي جلو گير ي از اسراف شدن به 8 قسمت تقسيم شود.

نامه به رجوي
در اين مدت دو د وتا نامه برا ي مسعود نوشتم و مشگلات بوجود امده از طرف مسولين را شرح دادم. البته پاسخي نيامد كه من انرا به حساب گرفتار بودن در حل مسائل انقلاب مي دانستم .


نامه ها را در كتابخانه داخل كتابي ميگذاشتم وبعد از من جواد ،‌ان كتاب را بر مي داشت و جا هائي را كه سازمان مي توانست از ان بر عليه من سو استفاده كند را خط مي زد. وي گفت سعيد تو راه حل نده بگذار انها راه حل بدهند. سازمان ا زاين موضع جلو ميامد كه ما به خلق بدهكاريم و البته سازمان هم نماينده خلق .

حضو ر ما در عراق بدهي ما و سازمان را به خلق زياد تر ميكرد زيرا اين راه نه تنها راه سرنگوني رژيم خميني نبود بلكه باعث تقويت ان هم شد . اين باتلاقي بود كه سازمان در ان
افتا ده بود و هر زور هم در ان فر و ميرفت و هم چنان مي رود . براي رهبري سازمان و مسولين تشكيلات ممكن نبود كه اين و اقعيت رابپذيرند بنابر اين بجاي پذيرفتن اشتباهات و عذر خواهي ، ا زموضع روانشناسانه سيستم ها ي پليسي و جاسوسي فشارها را به افراد منتقل مي كرد ند . يعني سيستمي كه در دوران استالين بر عليه مخالفان و منتقدان رايج بود .
بسيار ي از اعضا كه تصميم به جدا شدن گرفتند بدليل نشناختن ماهيت اين سيستم غير ا خلاقي و ضد انساني ، سالها خود سانسوري كردند . گاها جان خود را هم از دست دادند .


نامه هائئ كه هرگز نرسيد

‌برادرم به تركيه امده بود كه دركنار همسرم باشد زيرا مادر و پدر همسرم مجبور بودن بخاطر دختران كوچكشان به ايران برگردند. انها موفق به تماس با من نشده بودند. اين سومين ماهي بود كه انها د تركيه در بلاتكليفي بسر مي بردند. برادرم كه خود اتفاقا از سربازان هوادار سابق سازمان بود كه چندين سال هم در زندان بود باتفاق همسرم چندين مورد نامه جداگانه از تركيه برا ي من نوشته بودند .. و در ان ا زمن خواسته بودند كه تكليف خانواده را با همسرم روشن كنم.

سازمان هيچ كدام ازآن نامه ها را به من نداده بود د رحاليكه نامه هاي من را كه بالطبع طرفداري از حركت سازمان بود را به انها داده بودند. نامه اول همسرم كه 8 صفحه بود و نامه برادرم كه تحليلي از اوضاع ايران و اينكه امكان سرنگوني رژيم در ان مقطع وجود ندارد به همراه يك يادداشت كوچك را كه همراه يك بسته گز و پسته فرستاده بود ند . سازمان تنها بسته خوردني را با يادد اشت كوچك برادرم كه از من خواسته بود د رمورد سرنوشت امير طلا نشان كه سرباز بود و توسط عراق اسير شده بو د را براي خانواده اش ا زطريق سازمان جست و جو كنم. امير هيچگاه سرنوشتش معلوم نشد .


همسرم من سياسي نبودو بهاي سياسي بودن من را مي پرداخت. ولي وي يك انسان بود . يك مادر جوان بود كه توسط سازمان به بازي گرفته شده بود. . بعد ها كه به تركيه براي مرخصي امدم و انها به من گفتند كه سازمان مي گفته است در پادگان (‌اشرف) د رخيابانهايش باجه تلفن هست ولي سعيد خود ش نمي خواهدتلفن بكند وگفته است كه نمي خواهد شما را ببيند. شما برگرديد ايران .


بخشي از يادداشتي است كه همسرم ا زطرف دخترم نوشته بود كه توسط سازمان سانسور شد.

2/11/68
نامم نسيم است
يك ماه پس ا زتولدم پدرم به مسافرت رفت و قرار بود بعد از دو هفته باز گردد
اما نيامد
و پس ا ز 3 هفته تلفن كردو از من مادرم خواست كه به تركيه برويم . كارهايمان را كرديم.
با هزاران اميد راهي تركيه شديم
اما پدرم انجا نبود.
امروز 76 مين روز است كه اينجا امده ايم
180 مين روز از عمر من ميگذرد.
همه سختي هاي اينجا را تا بحال تحكل كرد ه ايم
هوا سر داست و
گراني بسيار زياد
اگرتا يك هفته ديگرپدرم نيايد بايد به كشورم بر گردم
زيرا مهلت 3 ما تمام ميشود.


ندادن اين نامه ها كه ا حساس و واقعيت هاي تلخ زندگي توامان بوده است همه نشان از شيوه هاي غير اخلاقي و ضد انساني سازمان در از هم پاشيدن خانواده ها و ازبين بردن حس دوست داشتن و محبت و عشق دارد . من د رتعجبم اگر عشق به خدا ومردم نبود من و امثال من چگونه خطراتي را به خود مي خريدند كه با رژيم در داخل كشو ربه عنوان مجاهد مبارزه كنيم.
وقتي به تركيه امدم زمستان 1990بود . مادرم به من گفت سعيد به مسول سازمان گفتم رژيم خميني كه شما مي گويئد جنايتكاراست د ر زندان اجازه ديدار به فرزندان مرا داد شما كه مدعي آزادي خواهي هستيد چرا نمي گذاريد وي به تركيه بيايد. ؟‌گفته بودم اگرتا اخر هفته نيايد من خودم را از پل اكساراي (‌استانبول ) آويزان ميكنم تا مردم بدانند با چه كساني طرف هستند.
وقتي شب به استانبول رسيدم . به دستور سازمان به يك مسافرخانه رفتم و شب را د رانجا خوابيدم . با بي پولي مبلغ 15 دلار به يك اتاق درب وداغون دادم كه يك رابط سازمان كه نام وي ا فراموش كردم با لهجه تركي صحبت مي كرد به انجا امد و پاسپورت اصلي مرا به داد و پاسپورتي را كه باان تردد كرده بودم و عكس و ويزاي ورود به تركيه ا زمرز عراق د ران بود را گرفت و بعدا متوجه شدم من انقد ر احمق بود م كه بجاي رفتن به نزد خانواده ام بازهم به سازمان اعتماد كرده بود م . انها مي خواستند هرگونه ردي را كه نشان از رفتن من به عراق داشت را پاك كنند.



تصميم برگشت به ايران
پدر و مادرم دو روز بعد از امدن من به ايران برگشتند . من هم متوجه شدم كه ماند ن دراستانبول بي فايده است . با خانواده به انكار ابرگشتم .داستان سازمان ملل را هم خود داستان مفصلي است كه در حوصله اين مطالب نيست. با توجه با اينكه پاسپورت داشتم كه گرفتن ان د ران زمان يكي زا افتخارات براي سازمان بو د و از انچا كه اطلاعاتي هم از سازمان د رعراق نداده بودم . كارقبولي من طولاني تر شد . هيچ گاه روز ي را كه خودم را به سازمان ملل معرفي كردم فراموش نمي كنم يكي از تلخ ترين روزهاي زندگي من بود .هميشه با حقارت به كساني كه د ردروان مشروطيت به دامن سفارت انگليس و شوروي پناهده شده بودند را نگاه ميكردم و اكنون
خودم را در ان صف مي ديدم.
بعد از يك هفته با همسرم صحبت كردم كه ما براي پناهندگي نيامده ايم. قرار شد به ايران بر گردد و سر وگوشي اب بدهد بعد من به ايران بر گردم و د رشهر ستاني زندگي كنيم . انها رفتند هيچ گاه صحنه خداحافظي در فرودگاه استانبول را فراموش نمي كنم. انها به تهرات پروا زكردن و خوشحال بودم كه مسوله اي براي انان پيدا نشده و فرض را بر اين گرفتم كه من لو نرفته ام .

بعد از مدتي باخبر شدم كه وزارات اطلاعات در محله مان در مورد من پرس و جو كرده است .
ا زهمسرم خواستم كه برگردد . موقع خروج انها در فرودگاه مهر اباد ، به وي كارت پرواز را هم داده بودند و هنگام سوار شدن به اتوبوس براي رفتن به محل هواپيما ،‌همراه دختر 7 ماهه .كليه مدارك و پاسوپرت ديگرم و شناسنامه ها و عكسها توسط و زارت اطلاعات دستگير شدند. آنها زير شديدترين فشار و شكنجه روحي قرا رداشتند و مدت يك ما ه در سلول انفرادي بدون هيچ امكانات بهداشتي و تغذيه براي مادر شيرده و نوزاد
تحت بازجوئي نگه داشته بودند.
ماموران وزارت اطلاعات فكر مي كردند همسرم رابط سازمان است كه به ايران به عنوان سرپل براي ماموريت بر گشته است و از وي اين اطلاعات را مي خواستند. از انجا كه خوشبختانه وي را در جريان فعاليت هايم نگذاشته بود. انها سرانجام وي را ازاد كردند. وي بدليل مصيبتهائي كه بخاطر فعاليتهاي برادر بزرگش كه از اعضاي تيم هاي عملياتي سازمان در سالهاي 60 بود و در زير اعدام بود بشدت از سياست دوري مي جست. هرچند همسرم اصولا سياسي نبود و لي وي را ممنوع الخرو ج كردند و پاسپورت وي را هم توقيف كردند. د رمدت زندان يكي ا ززندانبانان حتي از دادن غداي زندان كه هيچ ارزش غذائي هم نداشته است تحت عنوان اينكه بچه منافق (‌مجاهد ) هم بايد مانند پدر منافق ( مجاهد ) بميرد ، حداقل غذا را به وي مي داده است. البته يك زندانبان ديگر سعي ميكرده كه يك تيكه گوشت د رظرف وي بريزد زيرا مي دانسته بچه شير خواره دارد.


انتظار در فرودگاه انكارا

من بي صبرانه د رفردودگاه انكارا منتظر ورود انان بودم كه پرواز استا نبول بر زمين نشست ولي خانواده من خبري نبود.
با تركي شكسته و بسته د ر مورد انان جست و جو كردم ولي جو ا ب منفي بود . خبر ي نبود . با سعيد قوجه بيگلو يكي از اشنايان كه از هوادارن سازمان بود و الان د ركانادا هست و سياست را كنار گذاشته است ،‌تماس گرفتم. همسايه سعيد ،‌متين كايا ، مسو ل گمرگ فرودگاه انكارا بود ، وي به فرودگاه تلفن كرد و گفت اصلا چنين اسمي در ليست پرواز نيست .

من با اين شيوه ساواك شا ه آشنا بودم . انها دانشجويان مخالف را هنگام دستگيري از ليست پرواز حذف ميكر دند در حالي كه همه شواهد نشان از خروج طرف از ايران را داشت . دراين مدت هر رفتاري كه مي خواستند بدون نگراني از افكار عمومي جهاني و يا بستگان ،‌ با فرد مخالف مي كردند . بلافاصله به يكي از اقوام خود در تهران تلفن كردم و گفتم كه همسر م دستگير شد ه است و اين باعث شد كه فشار خانواده ها روي وزارت اطلاعات زياد شود .
مادرم همانجا به دادستاني فرودگاه ميرود و سراغ همسرم را ميگيرد. مسول مربوطه انكار ميكند . مادرم با اشاره به عكس خميني روي ديوار به وي ميگويد ما شاه را بيرون نينداختيم كه كسي ديگري بيايد بچه ها ي ما را بگيرد.

د رتركيه خبر را به سازمان رسما اطلاع دادم. د رنامه دوم به مسعود رجوي ،‌هم اين موضوع را اطلاع دادم ولي هيچ كدام از اعضا سازمان حتي زحمت اينكه سري به من بزنند ،‌ و يا تلفني و پيامي احوالپرسي كنند ،‌ را بخود ندادند . كه نشان از اهميت سازمان در مورد حقوق بشر ميدهد حقوق بشر وقتي در دستور كار سازمان قرار ميگيرد كه براي سازمان منفعت سياسي و تبليغاتي داشته باشد.
بعد از ممنوع الخروج شدن خانواده ام ‌،‌ نامه سومي به مسعود رجوي نوشتم كه من خواهان بازگشت به عراق هستم با رعايت اصول ارتش آزادي بخش و با حفظ انتقاد به بعضي عملكردهاي سازمان و فرماندهان سازمان . البته هيچگاه جوابي نيامد. اين اخرين نامه من به رجوي و اخرين ارتباط من با سازمان بود .
(تاريخ نامه
11/5/ 1369برابر با تاسوعاي حسيني در انكا را بود ).
آنكارا


تبديل مجاهدين به آدم آهني (ترمينيتور)

اين نمونه ها و تجربه شخصي من ثابت كرد كه مسعودر جوي عاشق و فدائي به خودش مي خواست نه خداو خلق .
ستم هاي زيادي بر نسل ما رفت . چيزي را كه از ان واهمه داشتم سرم امد و تبعيد مان اغاز شد. تبعيدي كه 17 سال طول كشيده است . اما خوشحالم كه زنده ام و بخش كوچكي از مشاهداتم را براي نسل بعد نوشتم و خوشحال هستم كه كشته نشدم كه شيهد راه كساني خوانده شوم كه خودشان سهيم در قتل ما بودند.
هر چند من شخصا از حق خودم در مورد مسعود رجوي و ديگر مسو لين كه در اين ستم و سختي ها ي ما سيهم بودند ،‌گذشته ام و از انها كينه شخصي بر دل ندارم . بر طبق سنت خداو تاريخ ، مردم ايران به نيكي از اين جريان و رهبران آن ياد نخواهند كرد و چه بد عاقبتي است.
زيرتاريخ ا ز رجوي خواهد پرسيد : زماني كه تصميم به اعلام جنگ مسلحانه گرفتي ،‌ايا با خود انديشدي كه بر سر 500 هزار هوادار جوان چه خواهد امد ؟ بسياري از انان بر سر عهد خود ماندند ولي تو در كجاي تاريخ ايستاده اي ؟

پست كردن نامه ها با ادرس ها لو رفته

نامه هائي را كه افراد در قرار گاهها مي نوشتند در پاكتهائي كه آدرس فرستنده ،‌همان آدرسي بود كه در در راديو مجاهد هرروز به عنوان آدرس هاي تماس خوانده ميشد. به ايران ارسال مي شد. بسيار ي از افراد از اين موضوع اطلاع نداشتند . بنابر اين نامه ها توسط وزارت اطلاعات توقيف ميشد. بسته هاي پستي توسط ماموران وزارت اطلاعات در پست خانه كنترل ميشدو نامه هاي سازمان و يا مشكوك برداشته و باز و خوانده ميشد. عموما اين نامه ها جت ياگر سياس يهم نبود و باز ميشد به دست صاحبان ان نميرسيد. بسته اي پستي د رموقع ارسال به هواپيما توسط مامورين وزارت اطلاعات مشخص شده ارسال ميشد و كسي نمي توانست نامه اي را در بين راه به ان محموله اضافه كند.

در هرحال به دليل اتخاذ اين سياست بالطبع بعد از مدتي تماس هاي خانواده ها قطع ميشد. سازمان برا يكسان يكه مانند من كه بايستي به سازمان مكاتبه داشتند با توجه به شنود تلفني ، نياز به ارسال نامه بود از ادرسهاي شركت ها ي بزرگ د رآلمان و انگليس استفاده ميشد كه امكان كنترل انها كمتر بود .

علي سالاري دوچرخه ساز اهل بندر عباس بود كه به سازمان پيوسته بود وي نامه اي قبل از رفتن به من داد و گفت هر چه نامه ميدهم بدست خانواده ام نمي رسد. علي ناراضي بود ولي تشكيلاتي عمل مي كرد . ترسيدم كه خودش گزارش بده. موقع رفتن به مهدي گفتم كه نامه وي را دارم. . گفت نامه اش را بده ما خودمان مي فرستيم. هميشه ازين موضوع ناراحت هستم. عوضش نامه شهرام دوستار كه در سربازي با اسلحه به عراق امده بود را و تيپ محفلي بود را اوردم چون مي دانستم كه گزارش نمي دهد ونيز نامه رحيم و.. را . اين نامه ها را همسرم
د رموقع برگشتن به ايران با خود به ايران بردو د رانجا پست كرده بود.

كساني كه سالها ست خانواده شان در كانادا از انان بي خبر بودند

سازمان سعي ميكرد با جلوگيري از نامه نگار ي و ارتباط خانواد ه ها انها ا زهر حسي خالي كند. در اين راستا حداقل ين افراد سالها بود كه خانواده شان از انها بي خبر بودند
براي شست شوي مغزي بايستي اخبار را كنترل كرد.
اسامي برخي عبارتند از
داريوش تاكين - مادر وي د ركاناداست نزديك 20 سال است كه از وي خبر ي نيست
بهرام قاسمي - بعدا از 17 سال توسط بازدي كننده اي به هانوداه اش خبر داه شد.
عبدالامير تبابر كه خبري ا زوي نيست وخانواده اش مشتاق دانشتن از حال وي هستند.
هادي دروديان كه برادرش در جستجوي وي است.

د رسال 1991 دكتر محمد حسين از بهداري سازمان بجاي اروپا به تركيه اعزام شد . وي در آنكارا با دكتر حسن رادبين كه بجاي ايتا ليا به تركيه فرستاده شده بود را مي بيند . با تعجب به وي مي گويد: دكتر ، سازمان در عراق به ما گفت كه شما را به آمريكا فرستاده است.
دكتر حسن هم بلافاصله گفت “ به امريكا خوش آمدي !“
دكتر حسين در كاناداست و سالهاست كه در صدد خبري از برادرش هست كه در عراق مي باشد ولي تا مدتي پيش موفق به كسب اين اطلاعات نشده بود.
والبته اين ليست شامل كشورهاي آمريكا و اروپا نمي شود.
www.kanoun-e-bayan.blogspot.com

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين بخش 8


نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق -بخش هشتم

10 نو امبر ‏2006‏-

نمونه ديگر از هرز بردن انرژي ها

خبر ي از ارگان شورا

“همزمان با برپائي متينگ عظيم ايرانيان در دورتموند و پخش سخنراني رئيس جمهور مريم رجوي دراين مراسم ، هزاران رزمنده ارتش آزادي بخش تا پاسي ار نيمه شب اين پيروزي را جشن گرفتند “. ( ايران زمين15 تير 1374 )
من هرچه مي انديشدم كه چگونه پخش سخنراني مريم رجوي مي تواند چنين شادي را در پي داشته باشد ‌چيزي نيافتم . اكنون 11كه سال ا زان زمان مي گذرد و در فيلمهاي تبليغاتي بعد از سخنان مريم رجوي . شعار “اشرف بيداره منتظر ديداره “ را سر مي دهند،‌نمونه ديگري از تخدير اعضا هست.
يك بار به شمس الله س كه از انگلستان به عراق امده بود و د رجشن ها تنبك مي زد گفتم باميد خدا امسال عيد در ايران مي بينمت . وي گفت 7 سال است كه همين حرف را مي زنيم .!!!

نمونه ها ي اخير ملاقات مريم رجوي با چند نماينده پارلمان بلژيك و نروژ هست كه در دنياي سياست يك امر عادي است و بر اساس سردي و گرمي روابط با كشورها ، نزديكي و دوري با اپوزيسيون شد ت و ضعف پيدا مي كند. جنجالي را كه سايتهاي خبري سازمان و بزرگنمائي در اين مورد كرده اند نشان از مصرف داخلي اين امر دارد كه به توهمات هواداران و اعضا دامن مي زند. البته اميدوار بودن بسيار مثبت است ولي پوشاندن حقيقت و بزرگنمائي يك امر غير انساني و غير دموكراتيك است كه البته دود ان به چشم هوادران و اعضا ي باقي مانده خواهد رفت.


تجربه عراق و حضور ارتش آمريكا د رعراق ،‌هزينه 400 ميليا رد دلاري لشگر گشي و هزينه 150ميليون دلاري دادگاه صدام براي آمريكا و اعلام خبر اعدام صدام در شب انتخابات آمريكا براي كمك به محبوبيت جمهوري خواهان آمريكا ،‌ همه حكايت از شكست نو محافظه كاران آمريكا دارد .



پركردن برنامه روزانه براي گرفتن انرژي افراد


بعد از عمليات فروف تا اسليم بدون قيد وشرط و خلع سلاح توسط آمريكائي ها در سال 2003، اكثر وقت نيروها صرف باز و بسته شدن و تميز كردن اسلحه ها ميشد.
سخنراني موسي خياياني چندين بار تكرار ميشد . فرماندهان د رمقابل اعتراض اعضا درمورد اينكه ما اين سخنراني را تا بحال چندين بار گوش داده ايم و چيز جديد ي ندارد. به انان د رجواب گفته ميشد هر دفعه چيز تاره اي از سخنان موسي در مي ايد .

در سال 68- بعدا زچندي خط راه پيمائي در زمين مانور امد. انهم اسلحه بدون فشنگ در منطقه كفري كه منطقه غصب شده از كردها توسط صدام حسين بود . بالطبع امكان درگيري بويژه د رشب بود. فقط چند تا از فرماندهان و معاونين گلاشينگف هايشان ، فشنگ داشت. اين راه پيمائي خنده دار بود زيرا 24 كيلومتر رفت و بر گشت بود د رحاليكه سازمان ا علام كرده بود كه ارتش مكانيز ه شده و ارتش مكانيز ه هم كه 24 كيلومتر راه نمي رود. در راه يكي از اسرا ايستاد تا بند كفشش را ببندد . عماد (‌فرمانده گردان ) به معاونش اشاره اي كرد كه مواظب باش . بعدا فهيمدم كه تعدادي از اسرا به اين دليل به سازمان پيوسته اند كه بتوانند از عراق فرار كنند ومنتظر فرصت مناسب بودند.
انا ن چندين سال است كه وقتشان را ا با تميز كردن اسلحه هايئ كه هيچگاه بكار نيامد تلف كردند .در حال حاضر نيز به شستن تانك ها ي خراب و شستن زمين و جارو كردن و سبزي كاري وقتشان را پر كرده اند و اينكه انرژي از انا ن ماند كه بتوانند سوال كنند. ا زكتاب خواندن تنها به اين نمونه اشاره كنم كه فرماندهان مي گفتند “ در كتابها چيزي پيدا نمي شود ،‌ به مسعود بچسبيد “ !!!!!


انتخابات در سازمان

در سازمان انتخابات به مفهو م واقعي وچود ندارد. در اوايل انقلاب ، شورا ي مركزيت سازمان ،‌مسولت اصلي را بر عهده داشت . بعدا با بحثي كه در سازمان انجام شد با توجه به فرهنگ مردم ايران ، كه تنها هر جرياني را به فرد ميشناخت سازمان تصميم گرفت مسعود رجوي را به عنوان جلودار سازمانم معرفي كند زيرا به اين ترتيب گسترش سازمان بيشتر امكان داشت. سازمان با توجه به سابقه تاريخي ديكتاتوري فردي اين موضوع را مد نظر قرار داده بود ولي مسعود به ترتيب به عنوان نماد سازمان مجاهدين جا افتاد. شكي نيست كه همه جا مسعود رجوي را در ان دوران با نام مجاهد و يا منافق نميشناختند. گسترش سازمان حل شد ولي مسئله ديكتاتوري و نفوذ فردي به مرور و با امنيتي شدن شرايط كم كم بر تمامي سازمان جا مي افتاد.

اساس سانتراليزم دموكراتيك بعد از خروج رجوي از ايران در سال 60 و كشته شدن كادرهاي اصلي مانند موسي خيابا ني و محمد ضابطي در سال 61 ( مسول بخش اجتماعي سازمان كه مهمترين بازوي سازمان بود )‌مسعود يكه تاز شد .

د ران دروان مسولان بر اساس فعاليت و صداقت و فداكاري به مسوليت مي رسيدند .
بعد از شهادت موسي خياباني در تهران ، مسعود رجوي مرحوم علي زركش را بجا ي وي انتصاب كرد كم كم اين انتصب ها و نفوذ در انتصاب افراد توسط رجوي اعمال ميشد .

رجوي بعد از اينكه شوراي ملي مقاومت كه بدون وجود بني صدر امكان تحق و مشروعيت د ران زمان نداشت برا ي غربي ها جا افتاد بني صد ر را كه دران زمان قانونا رئيس جمهور بود را از سمت مسول شور ا خلع كرد و خودش رئيس شورا هم شد .

رجوي ديگر نيازي به ادامه ازدواج با فيروزه بني صد ر را نداشت زيرا وي به عنوان مسول سازمان مجاهدين و شورا رسميت يافته بود .
با وجود فيروزه بني صد ر در خانه ، امكان بحث آزاد در مورد مذاكره با عراق كه مورد مخالفت بني صدر و نيز سفر رجوي به عراق بود ،‌ امكان نداشت . رجوي به طلاق فيروزه بني صدر دست زد و سپس با مريم رجوي تحت عنوان “انقلاب ايدولوژيك“ ازدواج كرد. در اين راستا وي با هيچ كدام ازاعضاي مركزيت مشاوره نكرد. هر چند گفتاري از علي زركش در اين مورد توسط رجوي استناد ميشود ولي با توجه به اينكه رزكش بعد ا از سمت فرماندهي نيروهاي داخل ايارن خلع و زنداني شد ،‌ و نيز حضور وي در فرانسه ،‌ بنظز واقي نمي ايد . د رهر حال مسعود رجوي بعد از ازدواج كادر مركزي را منحل كرد و البته شوراي رهبري تشكيل شد كه البته فرمايشي بود .


سفر به عراق و دريافت كمك هاي مالي از عراق باعث شد كه نفوذ مسعود بيشتر شود. با سكوت اعضاي با سابقه و عملا بعد از زنداني كردن علي زركش ، تحكيم قدرت خود ،‌ مريم رجوي را به جانشيني خود و رهبري سازمان مجاهدين منصوب كرد . مثلا د رمورد اين انتصاب وي بعد از اعلام انتصاب مريم بعد از چند روز نشستي د رپائيز 68 بر گزار كرد تا نظر اعضا را دراين مورد بداند و بقول خودش راي اعتماد بگيرد. . رجوي نزديكيهاي صبح بعد از 8 ساعت جلسه يك طرفه خسته كننده كه اكثر وقت انرا مسعود سخنراني ميكرد .‌وي ازحاضران خواست كه با بلند كردن دست راي بدهند . وقتي مريم خواست توضيح بيشتري بدهد وي دست وي را كشيد و گفت “ ول كن كسي كه تا بحال نفهميده بعدش هم نمي فهمه “.

و د رحقيقت مريم كه خود منصوب شده بود راي اعتماد را گرفت . هيچ كسي در ان جو جرئت مخالفت با مسعود رجوي را نداشت .
مسعود رجوي در اطلاعيه انتصاب مريم رجوي نوشت
انتخاب مريم توان مضاعف براي سرنگوني رژيم خميني ايجاد ميكند.
براستي ميتوان نتيجه گرفت كه تمامي اين حرفها . براي پوشاندن واقعيت از ان اعضائي است كه هنوز به اين رهبري اعتماد دارند والا سپري شدن 17 سال و درنظر گرفتن توان مضاعف ، همه نشان از عدم صداقت و رياكاري رهبراين اين جريان در اگاهي سازي دارد.


در مهر 1380 مژگان پارسائي به عنوان مسو ل اول انتخاب شد. و بهشته شاد رو به عنوان فرمانده داخل كشور انتخاب شد.
مسعود مانند ‌ديكتاتور سرهنگ قذافي “كه تمامي محافظان خود را از زنان انتخاب كرده بود . زنان را د ر انتصابات فرمايشي به پستهاي فرماندهي البته از سوي مريم رجوي كه خود منصوب مسعود بود ،‌ منصوب كرد زيرا مي دانست كه زنان بر عكس مردان براي تعويض و يا جانشيني وي تلاش نخواهند كرد. انتخابات براي انتصاب مريم رجوي به عنوان رئيس جمهوري هم از همين شيوه بر خورداردبود. نكته مهم اين است كه اولا هيج مخالفي وجود ندارد. همانطور كه هيچ داوطلبي هم برا ي پست وجود ندارد .

در روابط و مناسبات داخلي هر كس كه به مريم و مسعود بيشتر زبانان تملق مي گفت رده هاي بالاتري را اشغال مي كرد.


راي گير ي ها همه علني با بلند كردن دست است كه شديدا غير دموكراتيك است . به هيچ وجه در سازما ن راي گير ي مخفي انجام نمي گيرد.

كساني كه از نزديك با روابط و مناسبات سازمان آشنا هستند و تعداد اكثريت جدا شده ها و منتقدين ،‌نشان از روند غيردموكراتيك در سازمان دارد. هر فرمانده اي كه بنوعي مورد محبوبيت در بين افراد گروه قرار ميگرفت ،‌ حتما عزل ميشد. هيج كسي نبايست نامش در جلوي رجوي مطرح شود حتي اگر ان فرد 100%‌وفادار به مسعود رجوي باشد. .

مسعود مسول بخش نظامي و مريم مسول بخش مالي و اطلاعاتي بود كه مهمترين ثسمت د رهر سازمان و يا دولتي هست هر كس اين دو بخش را كنترل كند د رجوامع استبدادي م يتواند كمترل خود را بر مردم و اعضا گستر ش بدهد. در
مريم رجوي ا قبل ا زاعزام به فرانسه قبل ا زاغاز اشغال عراق (2003) ، مسول حفاظت مسعود رجوي هم بود. توانستند مخالفان را خفه‌ .و زنان را فرمانده و مرددها را به نوعي خريدار ي كنند. زيرا يك شبه اكثر فرماندهان زن شدند و مردها خلع شدند.

درحاليكه روند رشد و تكامل و فرهنگ سازي يك جامعه با فتوا و دستور پيش نمي رود و نياز به زمان و كار مستمر و نهادينه شدن دارد.
وقتي كه افراد انتصابي شدند ديگر مسوليتي در قبال افراد زير دشت ندارند زيرا مشروعيت خود را از رهبر مي گيرند و خود را موظف به اجراي دستورات انان دانشته و پاسخگو به انان مي دانند.

سازمان هراز گاهي به يك شعار جديد مانند جبهه متحد د رابان 82 ( قبل ا زحمله عراق ) و يا راه سوم ،‌تغيير پرچم از ساده به شير وخورشيد ميرسد بدون اينكه هيچ ناظري د راين نشستها شركت داشته باشد و يا متن اين نشست ها براي اطلاع مردم بيرون داده شود. بعني همان كاري كه مجلس خبرگان رهبري ميكند. انها در قرن 21،‌ عصر اينتر نت و انتقال اطلاعات ، مردم را غريبه مي دانند.
در تمامي مصوبات شورا و سازمان بر اساس انتشارات سازمان راي مخالف وجود ندارد كه تداعي وحدت در سازمان و شورا را نشان بدهد. در حاليكه سلامت يك جريان و جامعه در چند صدائي و شنيده شدن ان صداها و محترم شمردن ان صداها هست . در غيراين صورت با توجه به استبداد در ايران ،‌عراق ؤ سوريه ؤ كره شمالي و اتحاد جماهير شوروي شكي در ناسالم بودن و استبدادي و غير دموكراتيك بودن ان جريان دارد.

عدم مسوليت در حفظ جان افراد و ترورهاي كور

خطي را سازمان در 60 به اعضا داد كه به موجب ان اعضا زير شكنجه بايستي زير دستان را و افراد معمولي را لو بدهند تا سيستم امنيتي رژيم را معطل كنند تا سازمان بتواند اعضاي اصلي را از زير ضرب بيرون بكشد. اين بر خلاف دستور العمل حنيف نژاد بود كه تاكيد داشت “ اعضا نمي توانند زير دستان و مردم معمولي و هوادار را لو بدهند زيرا به اعتماد توده ها خيانت نبابد بشود .انها مي توانند در زير شكنجه افراد بالا دست را لو بدهند “. استدلال حنيف اين بود كه يك فرد عضو اگاهانه اين مسوليت را پذيرفته و مسئله شهادت را هم حل كرده است. مدت مقاومت شكنجه گاه ساو اك حداكثر يك روز بود و در زمان لاجوردي اين زمان به 2 ساعت كاهش پيدا كرده بود. از انجا كه هواداران معمولي كه دستگير ميشدند و اگر زير شكنجه اسم انان لو رفته بود به محض دستگيري زير شكنجه شديد قرار مي گرفتند تا اطلاعات وي نسوزد (‌از بين نرود)‌
بالطبع يك فرد كه تنها هوادار ساده بودو اطلاعاتي هم نداشت گاها اعتراقف به ترور نكرده مي كرد. از اين موارد تعدادي كمي وجود ندارد. در زندان در سال 60 يك زنداني كه زي اعدام بود به من گفت زير شكنجه مجبور شده است كه بگويد كسي را ترور كرده است. سيستم امنيتي در اسلهاي 64 به بعد، و سركوب كامل جريانات مسلحانه به بازسازي اين اطلاعات و تشكيلات تمامي سازمانهاي سياسي پرداختند و بعدا متو جه شدند كه بسياري از ان ترورها اصلا وجود نداشته است. البته به روي خود هم نمي اورند كه انسانهاي بيگناهي را شكنجه و معلول و يا اعدام كرده اند و پاسخگو نيستند.


خط ترور سازمان در سالهاي 60
ترورهاي واكنشي واحدهاي عملياتي سازمان در سالهاي 60 ، بر اساس شكل و شمايل ظاهري افراد مانند ريش و شلوار آمريكائي بود كه كميته چي ها مي پوشيدند . اخيرا يكي از فرماندهان سابق نظامي سازمان د ر كانادا اين گفته را با ذكر مثال تائيد كرد. يعني مواردي از مردم معمولي با شكل خزب اللهي توسط اعضاي سازمان ترور شدند.

اين در حالي بود كه گروه ضربت دادستاني اوين كه در زندان قصر مواد مخدر(‌د رشرقي ) مستقر بود تمامي اعضايش ريش ها را سه تيغه يم كردند و مو ها را كرنلي ميكردند. آنها از آمبولانس براي شكنجه براي فعالان سياسي و مبارزين مسلح براي “نسوختن قرارها “ استفاده ميكردند.


عدم اطلاع جريانات سياسي ديگر از 30 خرداد و آغاز جنگ مسلحانه

# محمد هوشمند مي گويد مسول سازمان در شيراز بنام احمد كه رابط سازمان با چريكهاي فدائي درشيراز بود را يك هفته بعد از30 خرداد ديدم. بوي گفتم “چرا به ما هيچ اطلاعي ندادي تا خودمان را جمع و جو ر كنيم. زيرا يك هفته قبل از 30 خرداد با وي ملاقات داشتم . احمد گفته بود سازمان به ما دستور داده بود به هيچ وجه با هيچ كس در اين رابطه صحبت نكينم.
يعني با آعاز جنگ مسلحانه عملا تمامي نيروهاي سياسي به زير تيغ رفتند بدون اينكه در جريان قرار گرفته باشند و نيتجه انهم مشخص است . سركوب و قلع و قمع كامل نير وها ي سياسي توسط جريان لاجوردي -رفسنجاني و د رتاييديه ضمني حناح ديگر رژيم د ران دوران.


# شهيد مهد ي بخارائي از اعضاي زير مركزيت سازمان تا 60 بود . سازمان بزرگترين انبار اسلحه را در گاراژ پدر مهدي د رميدان شوش جا سازي كرد بود. اين انبار كه بر اثر اشتباه سازمان لو رفته بود. زيرا براي كند ن زمين از كارگر انبار كمك گرفته بودند. روز بعد كار گر مزبور مي بيند كه هيچ دريچه اي در مجل كنده شدن نيست . اين انبار در سال 59 لو رفت.
جنوب شهر تهران پايگاه مذهبيون سنتي بود كه مدافعين اصلي رژيم بودند و ميدان شوش هم اين قادعن مستثني نبود ولي اين داستان قابل ذكر است كه يكي از جاهلان محل بنام “مهدي پلنگ “ به مهدي بخارائي سمپاتي شديدي د اشت. سازمان در ان منطقه درمانگاهدندانپزشكي مجاني براي كم درامد هاداشت . بهمين دليل ان محله تا اخرين روزهاي خرداد 60 ، كميته محل از حمله به هواداران سازمان خودداري ميكرد.

مهدي در مورد 30 خرداد مسئله جدي داشت. بهمين دليل سازمان وي را معلق كرده بود و اسلحه سازماني وي را گرفته بودند. وي از امكانات خانه سازماني بر خوردارد نبود و بعد از شروع درگير ها متاسفانه به درخواست خواهرش كه اسير شده بود به محل قرار در يك شركت رفته بود كه درانجا زنده دستگير شد. مهدي زير شديدترين شكنجه ها قرار گرفت .وي در پائيز 60 اعدام شد.
يك جناح رژيم مانندمهدوي كني ، معتقد بودند كه وي از جناح مذهبي سازمان است نبايد وي رااعدام كرد مهدي برادر بخارائي از فدائيان اسلام بودكه علي منصور نخست وزير شاه را اعدام كرد ه بود. ولي جناج ديگر مانند لاجوردي كه معتقد به ريشه كردن سازمان بودند ، وي را اعدام كرد. مهدي گردن بچه هاي محل ما حق داشت زيرا هميشه تا كيد مي كرد اول سلامت فرد بعد اسلحه . اسلحه هميشه گير مي ايد ولي مبارز نه.

سازمان مجاهدين هيچگاه مهدي بخارائي را كه به مسعود رجوي در جريان 30 خرداد انتقاد داشت جز شهداي سازمان اعلام نكرد . د رحالي كه منيره رجوي را كه سياسي نبود و لاجوردي وي را كه خواهر مسعودبود و باتفاق همسرش كه از لولا فروشان تهران در خيابان سپه تهران بود را تنها بجرم داشتن شناسنامه مسعود رجوي و نسبت خويشاوندي با وي انها را اعدام كرد . مرحوم منيره رجوي د ر زندان مشهد به مرخصي فرستاده شده بود يعني اينكه وي توبه كرده بود ولي رجوي وي را به عنوان سمبل مقاومت زندانيان سياسي و روز كشته شدن وي را روز زندانيان سياسي نامگذاري كرد.


# اتهامات جدي در مورد اينكه سازمان كساني را كه مسئله داشتند در سال 60 به عمليات فرستاده بود كه با يك تير دو نشان زده باشد هم از شر مخالفين خلاص شده باشد هم به رژيم ضربه زده باشد و شهيد د اشته باشد. د راين مورد نياز به بررسي دقيق تر است زيرا امكان دسترسي به افرادي كه ازاين جريانات زنده مانده اند و د رايران زنده هستند ، خيلي كم است.

مسعود رجوي در نشست اوروسوراز طبق معمول گناه را به گردن نگرفت. وي تلفني را روي تخته كشيد ه بود و با چوب دستي اش به تلفن اشاره كرده بود و گفته بود “‌متهم تلفن است “!! ( نقل از سعيد شاهسوندي - مركزيت سابق مجاهدين ) .





يك نمونه شاهپور در سال64 در كمتر از يك ماه در اهواز كه نسبت به ازدواج مسعود و مريم مسئله داشت لو رفت . د راين زمان رجوي تعدادي از اعضا را برا ي عمليات به داخل كشور فرستاد كه نشان بدهد ازدواج وي با مريم باعث پتانسيل زيادي در داخل سازمان شده است . اين افراد از طريق تلفن با سازمان در فرانسه متصل مي شدند و خط ترور ها را مي گرفتند . رژيم د ر ان سال مجهزترين دستگاهها ي كنترل تلفن را خريدار ي كرده بود و تمامي اين افراد قبل ا زعمليات دستگير ، شكنجه و بسيار ي اعدام شدند .
خوشبختانه شاهپور كه هم اكنون د رايران زندگي مي كند و زنده است . يكي از دللا يل زنده ماندنش جواب “ نه“ اي بوده كه به مسو ل سازمان در فرانسه در پاي تلفن گفته بود.

انگار نه انگار كه دهها نفر از اعضا تنها بخاطر عروسي مريم و مسعود قرباني شده بودند.
و البته هنوز كسي اين مسوليت را به عهده نگرفته است و ا زخانواده هاي اين قربانيان معذرت خواهي نكرده است.



در مورد نويسنده گزارش

× سعيد سلطانپور در سال 57 همزمان با حضور در دانشگاه تهران به سازمان مجاهدين خلق مي پيوندد كه تا سال 1369 ادامه داشت . وي در 1990 رسما از سازمان به دليل انحراف در شيوه بنيانگذاران كه استقلال و آزادي ايران و نيز منافع مردم ايران بود ،‌ جدا مي شود .
وي منظور از انتشار اين گزارش را براي اينكه نسلهاي آينده ايران از تجربه شكستهاي جنبش درس گرفته وانرا تكرار نكنند،‌ مي داند .

البته اين نقض حقوق بشر در ديگر جريانات سياسي هم با توجه به ميزان گستردگي انان مي تواند وجود داشته باشد. كتابهاي “ خانه عمو يوسف “ نمونه اي از اين نقض حقوق بشر مي باشد.

وي كه از 1991 در كانادا در تبعيد بسر مي برد . از نويسندگان گاهنامه “راه “ نشريه كانون ايرانيان مسلمان در تبعيد در كانادا بوده است . وي مدت يكسال سردبير ماهنامه انگليسي زيان “ تاكسي پست “‌تورنتو بود . از وي صدها مقاله و ترجمه به فارسي در زمينه سياسي و اجتماعي و حقوق بشر در هفته نامه هاي “‌پيك روز “ و “ شهروند“ كانادا و سايتهاي ايراني منتشر شده است.
وي يكي از موسيسن كانون انديشه ،‌گفتگو وحقوق بشر براي ايران در تورنتو هست كه براي ارتقا حقوق انسانها و حقوق شهروندي در ايران تلاش ميكند.
. در صورت تمايل برا ي آشنائي بيشتر به وب لاك بيان مراجه نمايئد.
www.kanoun-e-bayan.blogspot.com
نظرات ، سوالات خود را مي توانيد با آدرس پستي با وي مطرح كنيد.
ssultanpour@yahoo.com
وب لاك كانون انديشه ،‌گفتكگو و حقوق بشر
www.cdhriran.blogpsot.com